رمان عشق حقیقی f2 p6
هعی سلام . خیلی اسرار کردید . نمیخواستم ادامه بدم . این چه حمایتیه که دارین ؟ امروز به شرط نرسونید دیگه ادامه نمیدم . هی میگید ادامه بده ادامه بده . باید حمایت باشه که ادامه بدم :// این بار هم بخاطر چند نفر دادم
م: دیدی ؟ اون منو دوست داره
ک : به من ربطی نداره دلت دعوا میخواد نه ؟ حالا که اینطوره میزنم به ماشینت صد برابر الان .
#مرینت
بزنه به درک !
یادم افتاد ماریا تو ماشینه و صندلی عقبه .
سریع رفتم تا ماریا رو از ماشین بیارم بیرون که یهو ...
ماریا : جیغغغغغغغغ!
#مرینت
دیر کرده بودم
کلویی بد جنس زده بود به ماشین .
م : چیکار میکنییی
حواست هست ماریا تو ماشینههه؟
#مرینت
انقد سرش داد میزدم که همه ی مردم فهمیده بودن .
یکی زنگ میزد آمبولانس و یکی به پلیس .
۱ ساعت بعد
پلیس اومد و کلویی رو برد .
دیدم آدرین رسید.
آ: چی شدد
م (با گریه ): کلویی احمق اومد زد به ماشین و ماریا زخمی شد .
آ : هااااا ؟ بشین تو ماشین بریم دنبال آمبولانس .
#مرینت
رسیدیم بیمارستان .
دکتر ماریا رو برد اتاق پزشکی .
بعد چند دقیقه دکتر اومد ...
دکتر : حالش خوبه ، کمرش شکسته و باید هرچه سریع تر ببریمش اتاق عمل
م و آ: ای واییی. اتاق عمل واجبه ؟
د: بله واجبه
بعد از اومدن از اتاق عمل
دکتر : میتونید ببریدش .
تمام
اگه حمایت نکنید دیگه ادامه نمیدم .
پارت بعد ۱۳ کامنت
حمایت نکردن = ادامه ندادن رمان