رمان عشق حقیقی f2 p6

saghar saghar saghar · 1402/11/30 20:28 · خواندن 1 دقیقه

هعی سلام . خیلی اسرار کردید . نمیخواستم ادامه بدم . این چه حمایتیه که دارین ؟ امروز به شرط نرسونید دیگه ادامه نمیدم . هی میگید ادامه بده ادامه بده . باید حمایت باشه که ادامه بدم :// این بار هم بخاطر چند نفر دادم 


م: دیدی ؟ اون منو دوست داره

ک : به من ربطی نداره دلت دعوا میخواد نه ؟ حالا که اینطوره میزنم به ماشینت صد برابر الان . 

#مرینت

بزنه به درک !

یادم افتاد ماریا تو  ماشینه و صندلی عقبه . 

سریع رفتم تا ماریا رو از ماشین بیارم بیرون که یهو ...

ماریا : جیغغغغغغغغ!

#مرینت 

دیر کرده بودم 

 کلویی بد جنس زده بود به ماشین . 

م : چیکار میکنییی

حواست هست ماریا تو ماشینههه؟

#مرینت

انقد سرش داد میزدم که همه ی مردم فهمیده بودن .

یکی زنگ میزد آمبولانس و یکی به پلیس . 

۱ ساعت بعد

پلیس اومد و کلویی رو برد .

 دیدم آدرین رسید. 

آ: چی شدد

م (با گریه ): کلویی احمق اومد زد به ماشین و ماریا زخمی شد .

آ : هااااا ؟ بشین تو ماشین بریم دنبال آمبولانس . 

#مرینت

رسیدیم بیمارستان .

دکتر ماریا رو برد اتاق پزشکی . 

بعد چند دقیقه دکتر اومد ...

دکتر :  حالش خوبه ، کمرش شکسته و باید هرچه سریع تر ببریمش اتاق عمل 

م و آ: ای واییی. اتاق عمل واجبه ؟

د: بله واجبه

بعد از اومدن از اتاق عمل 

دکتر : میتونید ببریدش . 


تمام 

اگه حمایت نکنید دیگه ادامه نمیدم . 

پارت بعد ۱۳ کامنت

حمایت نکردن = ادامه ندادن رمان