پرواز با بال خیال p30

发讨厌🌹 · 18:43 1402/11/07

 خب دوباره برگشتیم به پارت گزاری و از فاز فصل اومدیم بیرون.

چرا اینجوری نگا میکنی برو ادامه دیگه 

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

آدرین داشته میرفته که تصمیم میگیره قبلش یکم دیگه مرینت رو بزنه چون خیلی بهش مزه کرده بود .
( یادتونه توی پارت قبل گفتم نظر بگید برای جذاب تر شدن داستان ؟؟ خب یکی یه نظر داد که به نظرم عالی بود و اینجای داستان اضافش میکنم )
فیلیکس : ( کسایی که میخونن : یا ابولفضل این از کجا اومد ؟؟)
داشتم با ماشین میرفتم که صدای جیغ یه دختر به گوشم رسید سریع رفتم اون قسمت درو باز کردم دیدم یه دختر لخت با شکم گنده که انگار حامله بود رو یکی داره میزنه ( نمیدونم تو پارت های قبل فیلیکس با آدرین نسبتی داشته یا نع ولی اینجا نمیشناستش) رفتم همرو زدم دختررو  بلند کردم دیدم لباسش پارس از شانس خوبش لباس خواهرم تو ماشین بود رفتم براش آوردم و پسره ( منظورش آدرینه ) لختش کردم و شروع کردم به زدن که دختره داد زد : 
+بسه😖 بسه
~چی آخه چرا این تو...
+نه نه من هنوز دووو....دوس....دوسش دارم. ( آدریننننننننننننننن مرینت هنوز به فکرته اونوقت تو باهاش چیکار کردی ) 
نویسنده :
با این حرف آدرین اشک تو چشاش جمع شد . فیلیکس مرینت رو بلند کرد و بردش گذاشتش تو ماشین و اومد به آدرین گفت : هنوز اون به فکرته اونوقت ....
بعدم رفت 
( نشانه حرف های فیلیکس ~ اینه ) 
~اسمت چیه 
+م...مری....مرینت 
~سلام مرینت من فیلیکسم 
+از دارو دسته آدرینی نه😒
~آ...آدرین کیه 
+خودتو نزن به اون راه
~چ....چ...چی
+من دیگه گول نمیخورم 
~چی میگی من اصن نمیشناسمش
+فامیلیتو بگو تا باور کنم ( مرینت فامیلی تک تک کسایی کع با آدرین بودن رو میدونست و این فامیلی من در آوردیه ) 
~حوسماسیوس
+ی....یعنی آدرینو نمیشناسی
~ به جون خواهرم که از همه دنیا بیشتر دوسش دارم نه
~میشه داستانتو بگی.
×مرینت کل داستانو تعریف میکنه و میگع اول بریم دم خونه ما بعدم بیمارستان

 

 


نویسنده : 
میرن خونه و مرینت یه تیپ شیک میزنه و میره پیش فیلیکس
لباس مرینت 👇🏻👇🏻👇🏻

بعد فیلیکس عاشق مرینت میشه و میاد پایینو فیلیکس میگه مرینت بیا بریم بیمارستان تو بیمارستان فیلیکس به بهونه خوراکی تا نوبتشون میشده ماشینو روشن میکنه و میره به ................


خب پایان پارت 
خماری بکشید تا پارت بعد 
لطفا زیاد حمایت بشه .
❤️❤️مرسی از همگی