old love پارت 45

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/11/04 15:09 · خواندن 2 دقیقه

P45 

 

 

مرینت : « دوستم داری؟ اگه دوستم داری ولم کن 

و بزار برم »

Adrien : 

من نمی تونم ولش کنم می تونم بگم بدون مرینت 

نمی تونم زندگی کنم نمی تونم اون روزایی که نبود رو تصور 

 

کنم اگه هیچوقت نمی ذاشتم مرینت از پیشم بره الان اون مال من بود 

صدام می لرزید فقط تونستم بهش بگم 

 

آدرین « میشه فقط دوستم باشی؟ »

مرینت چند قدم ازم فاصله گرفت و بعد گفت

مرینت « شاید... آره ولی فقط یه دوست »

 

واقعا قبول کرد؟ فکر نمی کردم قبول کنه فکر می کردم سرم 

داد بزنه و بگه ما حتی دیگه دوستم نمی تونیم باشیم 

 

ولی بدون اینکه چیزی بگه قبول کرد می تونم راحت از 

دوستیمون استفاده کنم و به مرینت نزدیک بشم اونجوری 

 

دوباره می تونم برش گردونم

آدرین « واقعا؟ یعنی الان... »

 

مرینت پرید وسط حرفم و گفت مرینت « آره ولی هیچ حرفی از گذشته نزن »

_____________________________________________

 

" 10 ژوئن سال 2028 "

 

Adrien :

 

رابطم با مرینت به عنوان یه دوست خوب شده بود ولی 

مرینت قبول نکرد که دوباره باهم باشیم

 

چند وقته مرینت نیستش قبل از اینکه بره 

 

 حالش خوب نبود و  مرینت ازم یه چیزی رو قایم می کرد 

و خب فکر کنم 

 

مربوط میشد به حال اون چند روزش

 

همه جا دنبالشم هیچکس ازش خبر نداره حتی آریما هم چیزی نمی دونه 

 

اگه دوباره از دستش بدم چی؟ 

 

به عکس مرینت نگاه کردم اشکام روی عکسش می ریخت 

همین که تونستم یکم بهش نزدیک شم غیبش زد

 

اگه براش اتفاقی افتاده باشه باید چیکار کنم 

 

من حتی الان نمی دونم مرینت زندس یا نه انگار زندگی 

نمی خواد من و مرینت با هم باشیم 

 

 

 

 

 

100 کامنت 54 لایک

کاور رمان بعدی :

اسم : My forced boyfriend