دنیای پیچیده عشق ❤️

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/11/03 20:39 · خواندن 5 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت پنجاه و هشت»

اگر پارت های قبلی رو بخونید حتما برید بخونید و اونایی که منتظر پارت جدید بودید بردی که اتفاقا همین داره میافته.

چند هفته بعد ، عروسی مرینت و آدرین همه جا رو پر می‌کنه .
تمام تشکیلات برای فراهم سازی عروسی آماده بود ،  قرار شده بود  5 دسامبر 2021 عروسی اجرا بشه .
5 دسامبر 2021 (روز عروسی):
آدرین مرینت رو دم آرایشگاه می‌رسونه ، مرینت هنوز که هنوزه باورش نشده بود که داره با آدرین ازدواج می‌کنه . 
آدرین مرینت رو بغل می‌کنه و دم گوش مرینت میگه : می‌خوام امروز تنها فرشته ی روی زمین باشی .
مرینت از آدرین خداحافظی می‌کنه و خودش هم به سمت آرایشگاه می‌ره . 
اون روز برای اون دوتا بهترین روز عمرشون بود ، اما همینجوری باقی می‌ماند؟ یا نه ؟ 
چند ساعت بعد آدرین دنبال مرینت می‌ره ، مرینت وقتی از پله های آرایشگاه پایین میاد ، آدرین محو تماشای مرینت میشه .
زیر لب زمزمه می‌کنه : از فرشته هم زیبا تر شده .
مرینت چند پله مینده بود که از خوشحالی به سمت آدرین دوید و بغلش پرید ، آدرین مرینت رو در آغوش و میچرخه .
به سمت تالار حرکت میکنن .
آدرین در حال اینکه رانندگی می‌کند لب زد : واقعا زیبا شدی ، حتی از یک فرشته هم زیبا تر .
مرینت درحالی داشت ذوق مرگ میشد : می‌دونم ،  اما بنظرت این یه خواب نیست ، بنظرت امشب اتفاق خاصی نیفته ؟ 
آدرین لبخند میزند و دست مرینت را که لرزشی در خود داشت میگیرد و می‌گوید : نگران نباش ، امشب بهترین شب زندگیمونه .
اما شاید حق با مرینت بود و 
بعد از کلی حرف ، به تالار میرسند.
-ادرین می‌ره پایین و در ماشین رد برای مرینت باز میکنه .
بعد مرینت دست  رو میگیره و با هم به سمت جمعیت میرن .
بعد وارد تالار میشن و بعد از اینکه تمام مهمون ها میشینند .
عاقد گلوش رو صاف می‌کنه و : آدرین اگرست !آیا این زن را به همسری می پذیری تا طبق قانون خداوند در پیمان مقدس زنشاویی با هم زندگی کنی؟ آیا دوستش خواهی داشت؟ مایه دلخوشی اش خواهی بود و در تنگدستی او را یاری خواهی کرد؟
آدرین با لبخند جواب میدهد : در غم و شادی، تنگدستی و فراوانی، ناخوشی و تندرستی دوستت خواهم داشت و غمخوارت خواهم بود تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند. طبق قانون خداوند. با تو پیمان وافادری می بندم.با جسمم تو را می پستم و آنچه را در این دنیا دارم نثارت می کنم
عاقد همون متن رو دوباره برای مرینت میخونه و مرینت تا میاد که جواب بده .
صدای باز شدن در سکوت مجلس رو در هم میزند ، صدای قدم های محکمی به گوش میرسند ، تمام مهمان ها از روی صندلی ها بلند می‌شوند و به پشت سر با تعجب تمام نگاه می کنند .
آدرین و مرینت هردو اضطراب را در دست های خود احساس می‌کردند ، فرد ناشناس نیشخندی به زبان میآورد و هر لحظه به آدرین و مرینت نزدیک تر میشود .




























 

 

 

 

 

 

 


 

برای اینکه اذیت بشید .



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 








 

آری اون فرد ناشناس ، گابریل بود و معلوم بود نقشه ی شومی در ذهنش داره .
از پله های تالار بالامیره و پیش مرینت می ایسته و مرینت رو میگیره هل میده که مرینت نمی تونه خودش رو نگه داره و نقش بر زمین میشه .
آدرین تا میاد به کمک مرینت بره گابریل جلوش رو میگیره و میگه : این دختر رو ولش کن بیا بیا دوباره پیش من ، پیش من بیشتر به موفقیت می‌رسی .
حرفش رو قطع می‌کنه و به سمت مرینت برمیگرده و دوباره میگه : تو دخترک عوضی تا آینده ی پسر من بازی کرده تو کاری کردی که جلوی پدرش بایسته ، تو یه اشغال به تمام معنایی ‌.
مرینت نمی تونست بغضش رو نگه و اشک داخل چشمانش جمع میشه ، با خودش احد بسته بود که هر اتفاقی که افتاد توی این شب گریه نکنه برای همین خودش رو جمع و جور می‌کنه . 
بعد الیا و مادرش به کمک مرینت میرن تا باندش کنن ، مرینت بلند میشه صداش رو صاف می‌کنه و سعی می‌کنه گریه نمیکنه و با صدایی که احساس کینه توش معلوم بود روبه گابریل میگه : من با آینده ی پسرت بازی نکردم ، تو آینده ی پسرت رو به گند کشیدی ، تو شیطان واقعی هستی ، تو هستی که توی این شب عزیز برای پسرت گند زدی توش ، پس دهنت رو ببند عوضی .

گابریل در حالی که تالار رو ترک میکرد گفت : یک روز انتقامم رو ازتون میگیرم و زهرم رو بهتون میریزم.


اون شب پر ماجرا تموم میشه ، پس از اینکه گابریل از تالار می‌ره ، مراسم رو دوباره اجرا میکنن اما حال همه گرفته شده بود دیگه کسی احساس جالبی نداشت و فقط میخواستند اون شب تموم بشه .
به قدری حال مرینت و آدرین بد شده بود که حتی نتونستند همدیگر رو ببوسند و اون روز براشون بهترین شب باشه .

وقتی آدرین و مرینت به خانه میرسند ، هیچ حرفی باهم نمی‌زنند که بعد لحظاتی آدرین به سمت مرینت و اون رو در آغوش میگیره و بهش میگه : مرینت ببخشید این شب رو پدرم برات عذاب کرد ، قرار بود امشب بهترین شب عمرت باشه ، بازم عذر میخوام.
که مرینت میزنه زیر گریه و آغوش آدرین رو مکانی امان برای خودش می‌دونه و همینجوری ادامه میده .......

اینم از این پارت ، خب تا اینجا که حمایت ها خوب بوده ولی اگه بیشتر بشه یا اگه به دوستانتون هم ما رو معرفی کنید که چه بهتر .

شرط پارت بعد ۳۰ کامنت ۲۵ لایک