A devil in my heart part 4

Elnaz Elnaz Elnaz · 1402/11/01 15:57 · خواندن 1 دقیقه

ادامه ؟ 

وارد دفترم که تو سالن تئاتر بود شدم . الیا رو دیدم که روی صندلیم نشسته بود و داشت اهریمن رو میخوند 

کتاب رو از پیشش گرفتم و گذاشتم تو کتابخونه 

+ سلام خانم

_ جدیدا به این کتاب و اتاقم زیادی علاقه مند شدی 

+ میشه حداقل تا آخر اون صفحه بخونم ؟ 

_ بخون 

اسمم روی میز خودشو نشون میداد « مدیر دوپن چنگ » . رو به الیا گفتم 

_ تمرینات اون دختره چی شد ؟ 

+ منظورتون ماریاس خانم ؟ 

_ اره همون 

+ تمریناش خوب پیش میره ولی جدیدا برای تمرین نمیاد 

_ ما چند روز دیگه اجرا داریم اون وقت اون دختره .... اسمش چی بود ؟  برای تمرین نمیاد ؟ 

+ ماریا خانم ، نه چون تمریناتش رو نگاه نمیندازین نیومد 

_ بهش زنگ بزن و بگو بیاد سر تمرینش یه سری نور ها باید اوکی شن

+ چشم خانم 

_ کتاب رو بده به من و برو 

+ بازم میتونم بخونم ؟ 

_ نه ، بده کتابو

+ بفرمایین ، فقط قبلش اسناد های روی میز رو امضا کنید 

به میز که نگاهی انداختم گفتم 

_ کدومشون ؟ 

+ همشون 

_ خودت که می‌دونی از امضا کردن بدم میاد 

بی سر و صدا بهم نگاهی کرد . وقتی همشون رو امضا کردم گذاشتم تو کمد و بدون نگاه کردن بهش گفتم میتونی بری 

صدای ورق زدن شنیدم ، نگاهی که بهش انداختم دیدم اون کتابه دوباره دستشه

از دستش گرفتم 

_ گفتم میتونی بری

+ چشم 

با سرعت زیاد از اتاق بیرون رفت . نمی‌دونم این کتاب چی داره که انقد بهش علاقه منده