پرواز با بال خیال f2 p3

发讨厌🌹 · 01:07 1402/10/29

سلام من اومدم با پارت جدید 

بچه ها یه نظر ازتون میخوام .

اگر کسی واسه جذاب تر شدن رمان نظری داره گفتملن بکه تا اگه شد توی رمان بزارمش.

خب برو ادامه تا رمانو بخونی

]]]]]][]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]
میرن میش دکتر و آزمایش میدن وقتی که دادن دکتر میگه آدرین بره بیرون و رزیتا بمونه ( اینجا دست دکتر و رزیتا تو یه کاسس) آدرین میره بیرون و گوشیشو برمیداره و به لوکا 
فلش بک به قبل از اینکه لوکا به مرینت زنگ بزنع :
زنگ میزنه : 
مکالمه لوکا و آدی 
+ الو سلام لوکا خوبی 
_سلام آدرین بله چیکار داری ؟
+ازت میخوام که با مرینت قرار بزاری 
_ چرا 
+ازت میخوام بدزدیش
_ چی🤯
+آره بدزدش 
_چجوری 
+اینجوری که باهاش قرار میذاری بعد از قرار گذاشتن باهاش گرم میگیری جوری که همه چیز رو بهت بگه بعد از فهمیدن همه چیز به من میگی ( آدرین پد*سگ ) بعد میدزدیش و میاریش اینجا ، میخوام بچه رو خودم بندازم ( خب عزیزان بفرمایید آدرین خدمت شما فقط بیاید باهم شریک شیم برای یه قتل رسوندنش ) 
_قبوله🤓
حالا مکالمه رزیتا و دکتر :
+هی دکتر حواست باشه خونی که میده رو آزمایش نکنی نابودش کنی من به اون خون نیاز دارم ، باید به اندازه یه سرنگ پر خون برداری از خودمو کم باشه ها کم خونی میگیرم ( ای ع*ن خانم تو کم خونی نگیری اونوقت آدرین بیچاره من کم خونی بگیره ، البتع آدرین کارش کثیف تره )

حالا آدی میاد تو و دکتر شروع میکنه به خون گیری دقیقا طبق خواسته رزیتا 
آدرین هم چیزی نمیپرسه چرا زیاد گرفتی یا کم ( خب بچمون چمیدونه ) 
فلش بک به روز قرار لوکا و مرینت :
از زبان مرینت :
صبح ساعت 11 بود بیدار شدم و رفتم صبحانه خوردم و شروع کردم به لباس پوشیدن و آرایش کردن
لباسی که پوشیدم👇🏻


و منتظر موندم لوکا برسه

از زبان لوکا : 
لباسی که پوشیدم 👇🏻

( به جای مرده لوکا رو در نظر بگیرید )

رفتم دنبال مرینت با ماشین تا بریم .
تو راه سعی کردم خودمو بهش نزدیک کنم مثلا : 
_هی مرینت من میتونم کمکت کنم ( وقتی اینو میگه موی صورت مرینت رو هم کنار میزنه ) 
+میدونی من یه پسر از آدرین دارم میخوام سق*طش کنم ولی دکتر قبول نمیکنه نمیدونم چیکار کنم 
_الهی اشکال نداره نگهش دار 
+نمیتونم 
از زبان نویسنده به صورت خلاصه:
مرینت همه چیزو همه چیزو به لوکا میگه و آره دیگه قرار تموم میشه و لوکا واسه قرار اصلی میگه که بعدا مکانش رو میگم . لوکا وقتی مرینت رو میبره به خونه پیاده که میشه زنگ میزنه به آدرین و همه چیزو سیر تا پیاز میگع آدرین هم میگه که بزار 1 هفته دیگه تا من همه برنامه هارو بچینم و لوکا هم قبول میکنه .


پایان پارت 
امیدوارم خوشتون اومده باشع 
تا مارت بعری بدرود 
راستی 
شرط نمیذارم ولی بیشتر حمایت بشه لطفا تا بیشتر انگیزه داشته باشم برا ادامه