پرواز با بال خیال f2 p2

发讨厌🌹 · 21:21 1402/10/27

بلاخره من اومدم با پارت جدید 

ببخشید نبودم 

بچه ها اگر یادتون رفته پارت قبل چی بوده حتما بخونید وگرنه چیزی متوجه نمیشید 

از زبان نویسنده 
آدرین وقتی این حرف رو فهمید به کتفش گرفت و اصلا براش مهم نبود .
بعد اینا حرفاشونو زدنو قرار شد 2 هفته دیگه برن عقد کنن .
مرینت :
مرینت که دیگه نمیتونست بچه رو تحمل کنه چون بچه آدرین بود پس تصمیم گرفت سق*طش کنه .
وقت دکتر گرفت و دکتر افتاد برای پس فردا 
( اینجا میبینید بعضی ها قبل عروسی میرن تست خون آدرین و رزیتا هن قرار بود پس فردا برن تست تون دقیقا تو همون جا ) 
فلش بک به پس فردا :
مرینت :
نوبتم ساعت 10 بود و الان ساعت 9 بلند شدم صبحانه خوردم و رفتم مطب که دیر نکنم که یهو .....
آدرین و رزیتا : 
( اینجا این متن از زیون جفتشونه ) 
پاشدیم ساعت 9 و صحانه خوردیم و آماده شدیم برای رفتن.
آدرین : 
با ماشین رفتم سراغ رزیتا تا بریم که......

 

 

 

 

 


از زبان نویسنده :

اونجا مرینت نشسته بود که رزیتا و آدرین اومدن اول همو ندیدن ولی بعد بلندگو صدا زد خانم دوپنچنگ به بخش سقط ( این بخش سق*ط من دراریه ) بعد این اسمو که گفت رزیتا عرق کرد و آدرین چشماش گرد شد و مرینت وارد دکتر شد .


گفتمان دکتر و مرینت :
_خانم دوپنچنگ من این بچه رد سقط نمیکنم. 
+ ولی چرا من نمیخوام داشته باشمش .( اینجا مرینت همه چیز رو میگه ) 
_ این بچع سالمه سالمه و پسره ( مرینت وقتی میشنوه پسره چشماش گرد میشه )
+پ.......پ.....پس......پسر !!
_بله پسره ، حتما کسی هستش که شما رو با این بچه قبول کنه ، شما که برای همیشه مجرد نمیمونید .

+کسی نیست
( مرینت از مطب میره بیرون )

از زبان نویسنده :
وقتی مرینت رفت بیرون 
( این قسمت ها قبل از اتفاق افتادن قسمت های پایینه )
گوشیش زنگ میخوره لوکاعه لوکا میخواد با مرینت قرار بزاره و مرینت قبول میکنه و لوکا میگه فردا ساعت 3 دم برج ایفل میبینمت.

مرینت از پیس دکتر میره بیرون که یهو ....

( تمومش کنم ؟؟)  نه بازار باشه بعد این همه مدت اومدم بزار بگم


رزیتا اول باید بره تو و آدرین داشته میرفته داخل مطب که یهو با مرینت چشم تو چشم میشن جفتشون چشماشون گرد میشه و آدرین میگه  : چه بچه ای سقط کنی زنی*که ها ؟؟ مرینت میگه : بچه تو پسر تو اومدم سق*طش کنم . با این حرف آدرین چشماش بیشتر گرد میشه و میگه : پ.....پ....پسر من 
+ آره پسر تو 
_ تو حامله بودی  ( با لحن خشونت امیز ): چرا بهن نگفتی 
+ میخواستم همون روزی که تو بهن گفتط طلا*قت بدم بهت بگم ( اینجا مرینت اون بیلبیلکی که مال سونوگرافیش بوده رو نشون آدرین میده ) بعد رزیتا ادرین رو صدا میکنه و میره

 


پایان پارت 
ببخشید دیر شد زیادی امدوارم استقبال زیاد باشه تا پارت بعدی رو بدم .
بای

اگر استقبال زیاد نباشه ادامه نمیدم