Royal Forest,P6

𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 · 1402/10/26 23:02 · خواندن 4 دقیقه

نمد

رفتم تو اتاقم تا بخابم
چند دقیقا نشده بود ک ی صدا بیدارم کرد
هیونگ:هوی،کجا رفتی مرتیکهه
هیوگو:چ میگی
هیونگ:کی میخایم حمله کنیم
هیوگو:امروز
هیونگ:خو کی دیگههه
هیوگو:باشهه،الان میام برنامه رو میچینم

رفتم و ی نقشه آوردم
هیوگو:تو با ۷۰۰ نفر از افراد به قلعه های شرق حمله کن
این ۷۰۰ نفر از این به بعد افراد تو هستن،هر اسمی میخای براشون بزار
هیونگ:فی دانگ چطوره
هیوگو:هومم،خوبه
هیونگ:خب بیارشون دیگه
هیوگو:باشه،افرادی ک انتخاب کردم،بیاید اینجا تا فرماندتونو بشناسین!

اون هفتصد نفر اومدن
هیوگو:اینا جوخه ی تو رو تشکیل میدن
هیونگ:باشه یارو
دونگ گئون:باشه چیه یارو چیههه،نمیدونی با کی حرف میزنیی
هیونگ:خیلیم خوب میدونم نِی قلیون،هیوگو،پسر چهارم امپراطور چائه گوعه و کسی که میخاد دوباره جانگا رو بسازه،ملقب به یاغی،مغرور،مدعی حمله به گوعانگا،تبعید شده،ادویه فروش و بقیشونم یادم نیس
(این ادویه فروش راجب به اینه ک،وقتی هیوگو تبعید میشه،برای اینکه خرج خودش رو بده با دونگ گئون و دائه جونگ توی اون سرزمینی ک تبعید شده بود ادویه میفروخته و به همین دلیل افراد سایکا و خود سایکا بهش میگن ادویه فروش و این لقب بین مردم جانگا هم پخش شده)
دائه جونگ: د ادویه فروش چیه عوضییی
هیوگو:ولش‌کنین
هیونگ:خیله خبب،من فرمانده ی شما هیونگم و اسم این جوخه رو میزارم،فی دانگ!
یو سوک:د منم میام خب
هیوگو:اونجا جای زن نیست!
اون دختره شمشیرش رو در آورد و روی گلوم گذاشت
یوسوک:اینجا بعضی از دخترا بهتر از مرد ها میجنگن پس حد خودتو بدون
یئوجین:بسه هیوگو!تمومش کن یو سوک!
یوسوک:ایشششش،اطاعت سرورم

 

+فرمانده یئوجیننن فرمانده یئوجیننن
یئوجین:چیشده
+افراد سایکا به پنج هزار نفری که شما داشتین حمله کردن و شکستشون دادن
یئوجین:یاگادو(فرمانده ی پنج هزار نفر)،یاگادو چیشدد
+ایشون به همراه هزار نفر از افراد فرار کردن و معلوم نیست کجا هستن
هیوگو:لعنت همه ی سربازا کشته شدن که،هیونگ،تو به همراه نیروی فی دانگ به قلعه های شرق حمله کن
هیونگ:بله! بریم نیروی فی دانگ!


هیونگ و افرادش رفتن

 


ب روایت هیونگ 
به قلعه ها رسیدیم
به یکی از قلعه ها رسیدیم
هیونگ:حمله کنیدد تمام افرادشون رو بکشیددد قلعه رو تصرف کنید

به قلعه حمله کردیم و در رو باز کردیم
رفتیم داخل
×فرماندههع از پشت محاصره شدیممم
هیونگ:لعنتیی،هممون کشته میشیم،به بیرون برو،ی شاهین بگیر و پیغامش رو به هیوگو برسون
×اطاعت!

ب روایت هیوگو 
ی شاهین اومد و روی دستم نشست
ی چیزی به پای راستش بسته بودن
اون ی نامه بود
درش آوردم و بازش کردم
متن نامه:
فرمانده هیوگو،متاسفانه نقشه طبق میل شما پیش نرفت و افراد ما در محاصره هستن و دارن کشته میشن
لطفا زود تر افرادی رو به اینجا بفرستید تا کشته نشیم
ریگیدو،جز جوخه ی فی دانگ

هیوگو:لعنتی،افراد هیونگ هم گیر افتادن،از همه طرف داریم ضربه میخوریم
یئوجین:الان باید چیکار کنیم
سئوجا:من یکیو میشناسم که میتونه بهمون کمک کنه
یئوجین:اون کیه
سئوجا:هوانگ یی
یئوجین:هوانگ یی!؟ اون راهزن رو میگی،همونی که همه رو میکشه و به هیچکس رحم نمیکنه،اخه ما چطور‌ میتونیم با اون همکاری کنیم
سئوجا:مجبوریم وگرنه همه کشته میشیم،خودم هم راضی نیستم،میخاستم از فرمانده وانگ جیان که چهار هزار نفر داره کمک بگیرم اما کسی محلی که فرمانده وانگ جیان توشه رو نمیدونه،شاهین رو بگیرید و به هیونگ بگید کمک داره از راه میرسه،فقط مواظب باشه با‌ اینکه هوانگ یی و اون هم پیمان میشن اما تا الان چند واحد که همراه با هوانگ یی رفتن و هم پیمانشون بودن ناپدید شدن
یئوجین:ما چطور میتونیم هیونگ رو به دست همچین آدمی بسپریم!
سئوجا:مجبوریممم باباااا مجبورررر
هیوگو:خیله خب

شاهین رو به همراه نامه فرستادم
هیوگو:حالا هوانگ یی کجاست
سئوجا:اون با من
شما با پنجاه نفر از افراد سوار اسب شین و همراه من بیاین
هیوگو:باشه
همراه سئوجا رفتیم


بعد از چند دقیقه رسیدیم
افراد عجیبی اونجا بودن،اینا مرد هستن یا زن؟چرا از مچ تا بازوشون با طلا پوشیده شده
هیوگو:اینا دیگه‌کین
سئوجا:هیسس،با ی مشت راهزن بی رحم طرف‌ هستی،اونا به هر روستایی که میرسن همه رو میکشن یا اسیر میکنن و تمام طلا ها و وسایل قیمتیشون رو میدزدن،هیوگو،خطایی ازت سر بزنه سرت زده میشه
هیوگو:ای بابا


رفتیم تا به ی جا رسیدیم
هوانگ یی:شما ها‌ کی هستین!
سئوجا:با درود خدمت فرمانده هوانگ یی،من سئوجا دستیار یئوجین،شاهزاده ی کشور جانگا هستم و ایشون هم که کنار من وایسادن عالیجناب هیوگو،یکی دیگه از شاهزاده ها هستن

هوانگ یی:از من چی میخاین
سئوجا:افراد ما به شرق حمله کردم،ما میخایم دوباره جانگا رو بسازیم،اما افرادمون محاصره شدن،از شما میخایم به ما سرباز بدید
هوانگ یی:چی گیر من میاد؟
سئوجا:طلا و ثروت!
هوانگ یی:خیله خب باشه،شماها برید و غذاتونو بخورید تا ما افرادتون رو‌ نجات بدیم،اسم اون گروه چیه
سئوجا:نیروی فی دانگ
هوانگ یی:خب،شما برید ما میریم تا نجاتشون بدیم
سئوجا:از شما ممنونم