دنیای پیچیده عشق ❤️
دنیای پیچیده عشق ❤️
«پارت پنجاه و پنج»
تمایل به ادامه رفتن 👇🏻
اما احساسش تصمیم میگیره و کتش رو میپوشه و مزون رو میبنده و سوار ماشین میشه ....
وقتی مرینت سوار ماشین میشه ، آدرین بدون معطلی گاز میده و تند میره ، مرینت که خیلی ترسیده بود داد میزنم و میگه ....
+چرا اینقدر داری تند میری ؟ دیوونه شدی ؟
آدرین حرفی نمیزنه و دنده رو عوض میکنه و سرعتش رو بیشتر میکنه .
+با تو ام ، مگه کری ، نمیشنوی ؟ یواش تر .
آدرین همینطوری به مسیرش ادامه میده و که یهو یجا ترمز میگیره .
+خب شد سر عقل اومدی ، داشتی به کشتنمون میدادی .
آدرین نفس عمیقی میکشه ، دست های مرینت رو میگیره و میگه : اینجا رو یادت میاد ، اولین جایی که باهم قرار گذاشتیم ، اولین جایی که باهم شروع کردیم ، بیا مثل اون موقع از اول شروع کنیم ، همچی رو فراموش کنیم و از اول ، آرزو هامون رو بسازیم ، خواهش میکنم ، من بهت ثابت میکنم که اون روز اون عوضی من نبودم .
مرینت کپ کرده بود ، گونه هایش گل انداخته بود ، نمیدونست چی بگه ، با حرف های آدرین اشک توی چشماش جمع شده بود قطره اشکی از چشمش میچکه و میگه : باشه بیا از اول شروع کنیم .
آدرین صورتش رو به صورت مرینت نزدیک میکنه و مرینت هم همین کار رو میکنه و لباش رو لبای آدرین میزاره .
بعد چند دقیقه از هم جدا میشن و آدرین میگه : قول میدم دیگه به راحتی از دستت ندم .
برق شوق توی چشم هردو دیده میشد .
قرار شد شب ..........
اینم از این پارت ، فکر میکنم خیلیاتون خوشحال شده باشید و به بهتون قول نمیدم که به همین خوبی پیش بره .
برای پارت بعد
۳۰کامنت ، ۲۵ لایک
یه حرفی باهاتون دارم ، نمیخوام غر بزنم ، حس میکنم دیگه مثل قبلاً از رمان حمایت نمیکنید اگر واقعا نمی خواید و از رمان حمایت نمیکنید بگید که منم اینقدر زحمت نکشم و دیگه ادامه ندم ، واقعا برید به پست های قبلی ، قبل از اینکه برم مراجعه کنید تفاوت رو درک میکنید .