Forbidden love p59

𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 · 1402/10/26 20:22 · خواندن 3 دقیقه

.....

 

M:میشه لطفا درباره ی این موضوع صحبت نکنیم

F:باشه عزیزم هرطوری که راحتی

از زبون راوی:مرینت و فیلیکس به خونه میرسن و فیلیکس مکس رو بغل میکنه و به اتاقش میبره و مرینت هم با اتاق خودشون میره و لباس هاش رو عوض میکنه و آرایشش رو پاک میکنه و روی تخت دراز میکشه.....

از زبون مرینت=M

M:خیلی خسته بودم رفتم و روی تخت دراز کشیدم و چشم هام رو بستم از شدت خستگی چشم هام داشت میسوخت بعد از چند دقیقه فیلیکس وارد اتاقمون میشه و به حموم میره ولی من خوابم میبره که بعد از بیست دقیقه احساس میکنم یه نفر دستش رو روی موهام میکشه و پیشونیم رو میبوسه درسته اون فیلیکس بود....

از زبون فیلیکس=F

F:امروز خیلی به من،مرینت و همچنین مکس خوش گذشت وقتی به خونه رسیدیم مکس خواب بود برای همین به اتاقش بردمش و بعدش با اتاق خودم و مرینت رفتم که متوجه شدم مرینت روی تخت دراز کشیده امروز مرینت خیلی خسته شده بود به حموم رفتم و بعد از بیست دقیقه از حموم بیرون اومدم لباس هام رو پوشیدم و موهام رو خشک کردم و پیش مرینت رفتم و دستم رو روی موهاش کشیدم و پیشونیش رو بوسیدم.....

از زبون آدرین=A

A:دیشب خیلی مست بودم برای همین به خونه لیام رفتم صبح که از خواب بیدار شدم لیام رو دیدم که داشت فیلم نگاه میکرد برای همین پیشش رفتم و گفتم....

مکالمهAوL

A:سلام لیام 

L:سلام آدرین حالت بهتره 

A:آره خوبم ببخشید به زحمت انداختمت 

L:نه این چه حرفیه پسر بیا صبحونه بخور 

A:نه ممنون اصلا اشتها ندارم 

L:باشه 

A:چه خبر توی این مدت که نبودم چه کار میکردی 

L:درگیر کارهای نمایشگاه پدرم بودم الان مدتیه که پیش پدرم هستم تا تنها نباشه خب تو بگو تو چه کار کردی 

A:خب من شرکت خودم رو تاسیس کردم و الان کلی کارمند و مدلینگ دارم خودم هم دارم به طراحی لباس و مدلینگ بودنم ادامه میدم و قراره چند وقت دیگه به نیویورک برم و اونجا هم یه شرکت تاسیس کنم 

L:واقعا چقدر خوب برات آرزوی موفقیت میکنم 

A:منم همینطور 

از زبون مرینت=M

M:صبح از خواب بیدار شدم و وارد پذیرایی شدم که دیدم فیلیکس داره فیلم میبینه رفتم پیشش ولی مکس هنوز بیدار نشده بود به خاطر همین نگران شدم چون مکس همیشه زود از خواب بیدار میشد دیشب هم زود خوابیده بود برای همین با فیلیکس وارد اتاق شدم که یکدفعه فهمیدم مکس تب داره تبش خیلی شدید بود برای همین سریع مکس رو به بیمارستان بردیم دکتر مکس رو معاینه کرد خداروشکر خطر رفع شده بود ولی مکس باید تا چند روز داخل بیمارستان میموند دکتر ها از مکس چند تا آزمایش خون گرفتن جواب آزمایش ها بعد از ظهر آماده شد و من و فیلیکس پیش دکتر رفتیم که دکتر گفت....

مکالمهDوMوF

M:سلام خانم دکتر 

F:سلام 

D:سلام شما پدر و مادر مکس هستین درسته 

MوF:بله 

D:خب من تمام آزمایش ها رو برسی کردم مشکلی توی آزمایش ها وجود نداره اما من به یه آزمایش شک کردم که شما و شوهرتون باید یه آزمایش ژنتیک بدید 

M:آزمایش ژنتیک برای چی 

D:فعلا از چیزی مطمئن نیستم ممکنه همه اینا فقط یه حدس باشه بعد از اینکه آزمایش ها آماده شد همه چی رو براتون تعریف میکنم......

 

 

 

 

 

 

 

خب خب 

قرار بود پارت بعدی پارت آخر باشه 

که نیست 

چون چند تا ایده هیجان انگیز. به ذهنم رسیده 

شرط پارت بعدی 

88تا کامنت و 30تا لایک