Forbidden love p56

𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 𝑹𝑨𝑪𝑯𝑬𝑳 · 1402/10/22 10:39 · خواندن 5 دقیقه

.....

از زبون مرینت=M

M:چقدر زود گذشت،باورم نمیشه که الان مکس چهار سالشه توی این چهار سال فیلیکس تونسته شرکت خودش رو به بهترین شرکت فرانسه تبدیل کنه...مامان آملی هم بعد از اینکه مکس به دنیا اومد از پیشمون رفت و داخل نیویورک زندگی کرد چون قراره یه عمارت اونجا بسازه..امشب قراره همگی به جشن تولد نینو بریم نینو هم دوستمه هم شوهر بهترین رفیقم....اونطوری که از آلیا شنیده بودم همه بچه ها قراره بیان حتی آدرین امیدوارم بتونم باهاش روبه‌رو بشم....همینطور داخل افکارم غرق بودن که با صدای بچه گونه مکس به خودم اومدم.....

(جاهایی رو که مکس صحبت میکنه با صدای بچه گونه بخونید)

مکس=m

مکالمهMوm

m(با صدای بچگونه):مامانی

M:جانم 

m(با صدای بچگونه):منم به تولد عمو نینو میبرین 

M:اگر قول بدی که شیطونی نکنی و پسر خوبی باشی باشه میبرمت

m(با صدای بچگونه):باشه مامانی قول میدم راستی لوسی هم میاد 

M:آره کوچولوی من لوسی هم قراره بیاد 

m(با صدای بچگونه):هورا

M:خب حالا برو بشین روی مبل تا برات میوه بیارم 

m(با صدای بچگونه):چشم 

از زبون مرینت=M

M:لوسی دختر کلویی و همسرش جک هستش لوسی تقریبا سه سالشه و یک سال از مکس کوچیک تره زمانی که من با فیلیکس ازدواج کردم یک سال بعدش کلویی با جک ازدواج کرد کلویی دختر شهردار پاریسه.جک هم مثل کلویی پدرش شهردار ایتالیا بوده کلویی و جک واقعا زوج خوبی هستن برای مکس میوه بردم که فهمیدم یواشکی بدون اینکه من بفهمم بیشتر اسباب بازی هاش رو داخل خونه آورده برای همین بهش نگاهی کردم و گفتم....

نکته:(کلویی مغرور نیستش اینجا مثل آلیا دختری خون گرم و مهربونه)

مکالمهMوm

M:مکس عزیزم مگه بهت نگفتم که داخل اتاقت بازی کن و وسایلت رو نیار داخل خونه 

m(با صدای بچگونه):اما مامانی من دوست داشتم اینجا بازی کنم

M:باید تا قبل از بعد از ظهر تمام وسایلت رو جمع کنی وگرنه به تولد نمیبرمت 

m(با صدا بچگونه و ناراحتی):چشم مامانی 

از زبون راوی:مرینت داشت با مکس صحبت میکرد که یکدفعه فیلیکس وارد خونه میشه و میگه.....

مکالمهMوFوm

F:سلام بر همسر و پسرم

M:سلام 

m(باصدا بچگونه و ناراحتی):سلام بابایی 

F:شاهزاده کوچولو بابا چرا ناراحته 

از زبون راوی:مکس به سمت فیلیکس میره و فیلیکس بغلش میکنه و در گوش فیلیکس میگه....

m(با صدای بچگونه و ناراحتی و آروم ):مامانی بهم گفته اگر اسباب بازی هام رو جمع نکنم منو به تولد عمو نینو نمی‌بره 

F:واقعا 

m(با صدای بچگونه و ناراحتی):آره بابایی

F(آروم):من بهت کمک میکنم تا جمع شون کنی ولی به مامانی چیزی نگو قول 

m(با صدا بچگونه و خوشحالی):باشه قول بابایی

از زبون راوی:مکس از بغل فیلیکس بیرون میاد و میره و روی مبل میشینه و میوه هاش رو میخوره که فیلیکس به مرینت میگه...

F(با خنده):مرینت انقدر به مکس سخت نگیر اون هنوز بچه است 

M:اما اون باید از همین الان یاد بگیره که نباید وسایلش رو بیاره داخل خونه و باید داخل اتاق خودش بازی کنه 

F(با خنده):مادر سخت گیری هستی مرینتم 

M:داری مسخرم میکنی 

F(با خنده):نه اصلا 

از زبون راوی:هوا داشت تاریک میشد و همه داشتن به تولد نینو میرفتن مرینت یه آرایش غلیظ با یه رژ خیلی قرمز روی لباش زده بود و یه لباس خیلی قشنگ پوشیده بود مکس و فیلیکس هم آماده شدن به جشن نینو رفتن به محض اینکه وارد جشن شدن مکس دست مرینت رو ول میکنه و به سمت لوسی میره مرینت میخواد به دنبال مکس بره که فیلیکس دستش رو میگیره و میگه....

مکالمهFوM

F:مرینت بزار امشب راحت باشه 

M:اما اگر گم بشه چی

F:مرینت انقدر نگران نباش بزار پسرمون امشب راحت باشه اتفاقی نمی افته پس نگران نباش 

M:باشه 

از زبون راوی:مرینت به سمت آلیا،کاگامی و کلویی میره و فیلیکس هم به سمت نینو،لوکا و جک میره و باهاشون صحبت میکنه....

کلویی=K"

مکالمهMوKوAوK"

M:سلام دخترا

A:به به چقدر جذاب شدی 

M:مرسی 

K"=خوبی مرینت

M:ممنون 

K"=میبینم که پسر جذابت قراره بشه داماد خودم 

M:چی 

K"(با خنده)=هیچی بعدا میفهمی

M(با خنده):از دست تو.....

از زبون راوی:همه مشغول صحبت کردن بودن که یکدفعه آدرین به جشن میاد و همه نظر ها جلب آدرین میشه آدرین از قبل جذاب تر شده بود و موهاش هم بلند تر شده بود نینو که بعد از مدت ها داشت آدرین رو میدید به سمتش میره و بغلش میکنه و میگه....

مکالمهAوN

N:خوبی رفیق 

A:ممنونم تو خوبی 

N:باورم نمیشه اومدی به جشن تولدم 

A:مگه میشه جشن تولد بهترین رفیقم رو از دست بدم...

از زبون راوی:آدرین بعد از اینکه با نینو صحبت میکنه به سمت جک،لوکاو فیلیکس میره و بهشون سلام میکنه که یکدفعه گوشیش زنگ میخوره برای همین از جشن خارج میشه و بعد از پنج دقیقه دوباره وارد جشن میشه که یه پسر کوچولو جذاب با موهای طلايي و چشمای آبی رو میبینه که دنبال مادر و پدرش میگرده برای همین به سمتش میره و میگه......

 

 

 

 

 

 

 

........

 

 

 

 

خب این پارت رو طولانی دادم 

شرط پارت بعدی 

90تا کامنت و 25تا لایک