✨P4 my little princess

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/10/20 19:23 · خواندن 6 دقیقه

سلام بچه ها نمیدونم چرا میخوام پارت بدم برو ادامه که سورپرایز برات دارم 😈

__________________________________________

و کمی بعد خوابم برد 

__________________________________________

از زبان الکس

از آتاقم رفتم بیرون و دیدم میا روی مبل خوابش برده

یه پتو روش کشیدم و رفتم تو آشپزخونه یکم قهوه خوردم گوشیم رو برداشتم و دیدم داداشم پیام داده

کایو: سلام

من : سلام کاری داری ؟ 

کایو: اره میخواستم بگم منو واریان...

من : خب ادامه نده جوابم منفیه

کایو : نخیر گوش کن میخواستم بگم میخواییم بریم مهمونی توهم میای یا نه ؟ ساعت ۶

من : نه

کایو: نه و نگمه باید بیای

من : چرا ؟ 

کایو: چون من داداشه بزرگترت هستم و باید به حرفم گوش کنی

من : زرشک

کایو: بیا

من : باشه بابا کَنه 

کایو: خودتی صدای چیه میاد ؟ 

من : هیچی

کایو: راستی میتونی همخونه آیتم بیاری

من : خیلی پفیوزی 

کایو: برای خودم نه برای واریان می‌خوام

من : واریان ؟ عمرا اون گله گاوی تر از این حرفاست

کایو: تو بیارش واریان با من

من : نه نمیشه

کایو: چرا میخوای تک خوری کنی ؟ 

من : لا آله الله من چیکار کنم از دسته تو اخه میگم نه یعنی نه اصلأ بعدا زنگ بزن خودت ببین میگه نه

کایو: واقعا زنگ بزنم ؟ 

من : آره ولی بعدا فعلا باید برم

کایو: خداگافظ چیز حافظ

گوشی رو خاموش کردم و رفتن سراغه حساب کتاب های مونده ای که داشتم و در میانه ورقه ها غرق شدم 

_________________________________________

چند ساعت بعد 

از زبان الکس

مشغوله کار بودم که گوشیم زنگ خورد

کایو: سلامی دوباره

من : سلامو کوفت

کایو: گوشی رو بده به همخونه ایت

من : اوکی

صدای گوشیم رو رفتم تو حال و دیدم میا از خواب بلند شده و داره تو اشپرخونه چیزی درست میکنه رفتم پیشش

من: سلام

میا: سلام چیزی شده ؟ 

من : این داداشه خره من نمیفهمه تو نمیخوای بیای مهمونی میگه باید از زبونه خودش بشنوم

میا: صحیح

صدای گوشی رو باز کردم

کایو : سلام

میا: سلام

کایو: میتونی با این داداشه ما بیای مهمونی ؟ لطفا جانه جدت 

میا: نه

کایو: خو چرا ؟ 

میا: نمیخوام

من : بفرما بیلاخ شدی وقتی میگم نه یعنی نه

کایو: در افق محو میشویم 

یهو دیدم تلفن رو قطع کرد

میا : واقعا در افق محو شد ( با خنده ) 

من: اره

میا: ولی تو باید بری مهمونی

من : چرا ؟ 

میا: چونکه من میگم

من : چرا باید به حرفه یه گوجه گوش بدم ؟ 

میا : انقدر بهونه نیار باید بری همین که گفتم

حالا هم برو تو اتاقت به کارای زشتت فکر کن

من : وات ؟ 

میا: هیچی گفتم برو مهمونی

من : عمرا اصلا ابدا 

میا: چرا ؟ 

من : نمی‌خوام داداشم همیشه تو مهمونی ها زیادی میخوره و ابرو ریزی می‌کنه دیگه عمرا باهاش برم مهمونی

میا: پس فقط خونه نباش

من : چرا ؟ 

میا: خونه نباش دیگه چقدر سوال میپرسی

من : هستم راستی من ناهار نخوردم ( با خنده) 

میا: ای کارد بخوره به اون شکمت کلاغ انقدر گشنه ؟ 

من : گوجه آنقدر زبون دراز ؟ 

هردو همزبان گفتیم: ساکت شو دیگه ( کفری) 

و رفتیم به اتاق هامون اما من چون گشنم بود رفتم و یکم نودل برای خودم درست کردم و خوردم

یهو دیدم میا از اتاقش اومد بیرون و رفت سره یخچال و دنباله چیزی میگشت

میا: همه یخچال رو جارو کردی کله غازی ؟ 

من : نخیرم من فقط یه بسته نودل خوردم

میا: من میخواستم اونو بندازم دور چرا خوردیش احمق

من : مگه چی شده ؟ 

میا: فاسد شده بود تو چطور خوردیش

من : نمیدونم

حس کردم دلم شروع کرد به پیچیدن و انگار روده و معده ام تبدیل شد به قطار سریع و سیر

من: اخ دلم چقدر درد میکنه

میا: ای وای

حالت تهوع بدی بهم دست داد و رفتم دستشویی و هرچی خوردم پس دادم ای لعنت به هرچی نودله

کمی بعد از دستشویی‌ رفتم بیرون و نشستم روی مبل

میا: حالت خوبه ؟ ( با ترس و نگرانی) 

من : اره بابا لازم نیست نگران باشی

میا: شرمنده دفعه بعد حتما حواسم هست چیزه فاسد تو یخچال نباشه

من : ممنون

ساعت رو نگاه کردم ۱۷:۳۰ بود رفتم به اتاقم و یه لباس برای مهمونی بپوشم یه لباس از کمدم برداشتم و پوشیدم و میخواستم از برم بیرون که میا جلوی در سبز شد 

من: چیه ؟ 

میا: هیچی می‌خواستم بگم خداحافظ

من : خداحافظ

دره خونه رو باز کردم و رفتم بیرون تا از خونه رفتم بیرون دیدم کیم از آسانسور اومد بیرون و داشت به سمته من میومد رفتم سمتش و جلوشو گرفتم

من : داری کجا میری برا خودت ؟ 

کیم: هرجایی به تو ربطی داره برو کنار

من : بیخیال آنقدر مسخره بازی در نیار برو اگه اومدی میا رو ببینی هیچ علاقه ای به دیدنت نداره

کیم: خفه شو تو چیکاره اونی که انقدر براش مهمی ؟

چیکار براش کردی ؟ اصلا چرا وجود داری ؟ 

من : نمیدونم میخوای یه شرط ببندیم

کیم : چیه ؟ 

من : من یه کاری می‌کنم اگه نترسیدی برو ولی اگه ترسیدی گورتو گم میکنی

کیم: قبول می‌کنم ولی من خیلی دیر میترسم

من : کاری که من میکنم همه رو میترسونه ( با لحن شیطانی) 

رفتم سمتش و چسبودنمش به دیوار

کیم: داری چه غلطی میکنی ؟ 

صورتم رو به سمتش بردم انگار می‌خوام ببوسمش

من : به نظر لبای خیلی خوبی داری ( با لحن شیطانی) 

دیدم کیم شروع کرد به جیغ داد کردن معلوم بود شاشیده به خودش

کیم: گمشو عوضی ی همجنسگرا از من دورشو

( ترسیده)

ازش دور شدم و شروع کردم به خندیدن  خیلی کیف داد

من : باید قیافتو میدیدی پسر عالی بودی ( درحال خندیدن) 

کیم: کوفت

من : خب شرطو باختی حالا گمشو

کیم: ای تف بهت الکس

من : ولی من که عاشقتم عزیزم

کیم: فرارررررررررر من دیگه سمته این خونه نمیام

و شروع کرد به دویدن از پله ها فرار کرد

دیدم میا تمام مدت داشت از لای در مارو نگاه میکرد

رفتم سمتش لپ هاش گل انداخته

من : چی شده ؟ 

میا: بی شعور این چه کاری بود 

من : شرمنده ولی خوب ترسیدا 

میا: کره بز از ترس مُردم دسته در

من : عب نداره برای شماهم یه ورژن ازش دارم

میا: اگه اجراش کنی اشهدت رو خوندی

من : نخوندم اجرا هم می‌کنم ولی بعدا فعلا دیرم شده

میا: پس برو دیگه

من : ولی قبلش باید یه کاری بکنم

بوسه ای روی گونه ی میا زدم و قبله اینکه شروع کنه فحش دادن رفتم پایین و سواره ماشینم شدم

و به سمته مهمونی راه افتادم...

_________________________________________

#برای_زحمات_نویسندگان_ارزش_قائل_شویم

خوب بچه‌ها امیدوارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه تا درود دیگر بدرود😜❤️