دنیای پیچیده عشق ❤️ + خبر

𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ 𝐛𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥🪐✨ · 1402/10/17 18:21 · خواندن 2 دقیقه

دنیای پیچیده عشق ❤️

«پارت پنجاه و یک»

آخر رمان خبرم رو گفتم ، یادتون نره 

 

مرینت وقتی به پاریس رسید نمی تونست با خانواده اش رو به رو بشه  .
برای همین اول کمی توی پاریس دور زد و بعد پیش الیا رفت .
-وااااااای دختر کجا بودی دام برات تنگی شده بود .
مرینت که سرش پایین بود و بغضی در گلوش ، زید گریه میزنه و الیا رو بغل می‌کنه .
-وااااااای چته دختر‌؟
و مرینت همچین رو برای الیا تعریف می‌کنه .
-اااووووووه دختر واقعا متاسفم ، فکر نمی‌کنم آدرین باشه.
+اما خودش بود .
-شاید فیلیکس بوده ؟؟
+نه......نه......من می شناسمش خودش بود.
-خالا که ور دل خودمی غمت نباشه .
و مرینت با خودش کنار میاد و آدرین رو فراموش می‌کنه و همچی یادش می‌ره .
بعد از چند روز مرینت می‌ره پیش خونواده اش ، به روال عادی زندگیش ادامه میده و خودش توی پاریس یه مزون کوچیک میزنه و سریع توی پاریس معروف میشه .
------------------------------------------------------------------
خب میریم سراغ آدرین .......
آدرین هروز همون‌طور دنبال مرینت میگرده ، اما هیچ خبری از مرینت پیدا نمیکنه .
آدرین حتی سراغ پدرشم می‌ره ، گابریل با اینکه می‌دونه چه کار وحشتناکی انجام داده ، فیلم بازی می‌کنه و آدرین رو گول میزنه .
آدرین وقتی از پدرش مطمئن میشه می‌ره سراغ بقیه .
اما اونا هم جوابی بهش نمیدن ، آدرین دیگه هیچ امیدی به پیدا کردن مرینت نداشت .
تا اینکه الیا به آدرین زنگ میزنه .
الیا برای این به آدرین زنگ میزنم که ببینه چرا با مرینت این کار رو کرده
-سلام الیا
+من هیچ حرفی با تو ندارم ، چطوری تونستی با مرینت این کار رو بکنی ؟ 
- چه کاری ؟ اصلا چی داری میگی ؟
و الیا همه چی رو برای آدرین تعریف می‌کنه .
-چی؟
+یعنی که چی
-یعنی اون من نبودم .
آدرین خیلی عصبی بود برای همینم گوشی قطع کرد و سریع به سمت فرودگاه رفت .

 

 

اینم از این پارت ، خب امیدوارم خوشتون اومده باشه

راستی اگر نظری برای ادامه داستان دارید بهم تو گفتمان پیام بدید شاید ازش تو رمان استفاده کردم و بهتون جایزه دادم هرچی که خواستین.