Forbidden love p52
ادامه
از زبون راوی:به سمت خونه میرن که یکدفعه گوشی مرینت زنگ میخوره مرینت به گوشیش نگاه میکنه و متوجه میشه مادرش هستش برای همین گوشیش رو جواب میده و میگه.....
مکالمهMوS
M:سلام مامان
S:سلام عزیزم خوبی
M:آره من خوبم شما خوبید
S:ممنونم کجایید
M:تازه دارم با فیلیکس از بیمارستان بر میگردم خونه
S:باشه عزیزم منتظرتونیم
M:باشه راستی شما کجایید
S:من و پدرت به همراه کاگامی خونتونیم
M:باشه میبینمتون خداحافظ
S:خداحافظ عزیزم
از زبون راوی:بعد از اینکه مرینت با مادرش صحبت میکنه فیلیکس به مرینت نگاه میکنه و میگه...
مکالمهMوF
F:مادرت بود
M:آره
M:مادر و پدرم به همراه کاگامی رسیدن خونمون
F:واقعا
M:آره
F:مرینت اسم بچمون رو چی بزاریم
M:نمیدونم بهش فکر نکردم اگر اسمی به ذهنم رسید بهت میگم
F:باشه عزیزم......
از زبون راوی:مرینت و فیلیکس به خونشون میرسن و وارد خونشون میشن و با مهمون ها صحبت میکنن آروم آروم تمام مهمون ها داشتن به خونه مرینت و فیلیکس میرفتن حتی گابریل و امیلی هم به خونه مرینت و فیلیکس رفته بودن هوا داشت تاریک میشد و موقع شام بود خدمتکار ها داشتن میز شام رو میچیدن و مهمون ها هم داشتن باهم صحبت میکردن که آلیا پیش مرینت که روی مبل نشسته بود میره و میگه....
مکالمهMوA
A:حالت چطوره دختر
M:خوبم تو چطوری
A:خوبم راستی بهم نگفتی جنسیت این کوچولو چیه
M:بعد از شام میفهمی
A:باشه بیا بریم شام بخوریم حسابی گرسنمه
M:آلیا خیلی شکمویی
A(با خنده):خودم میدونم
از زبون راوی:مرینت و آلیا به سمت میز شام میرن و به همراه مهمون ها شام میخورن بعد از شام هر کدوم از مهمون ها یه کپسول دود رنگی بر میدارن که نمیدونن قراره چه رنگی از کپسول ها بیاد بیرون همه به سمت حیاط میرن و کپسول ها رو به سمت آسمون میگیرن و خدمتکار ها چراغ های حیاط رو روشن میکنن و مهمون ها با هم دیگه میشمرن که یکدفعه دود آبی از کپسول ها بیرون میاد و به هوا میره و همه مهمون ها با دیدن دود آبی دست و جیغ میزنن و خوشحال میشن که یکدفعه...
......
شرط پارت بعدی
88تا کامنت و 25تا لایک