☠️P1 🖤love = death

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/10/12 11:39 · خواندن 4 دقیقه

بفرما ادامه مطلب عاسیسم 🤣❤️

از زبان لیلیا
سه روز پیش توسط مردم خودخواه روستا از خونه خودم رونده شدم برای زنده موندن به جنگل پناه بردم و قارچ و میوه خوردم ساعت نزدیکه نیمه شب بود و صدای ترسناک زوزه گرگ ها در جنگل میپچید چشمم به حصار هایی خورد که انگار ماله خونه ای بودن کمی جلو رفتم عمارت بزرگ و تاریکی در میان جنگل بود کمی حصار هارو هل دادم و رفتم داخل ان عمارت سرتاسر سیاهی و قرمزی بود گوی که رنگ سیاه با و قرمز با این خانه متولد شده 
دره چوبی را هل دادم و وارد عمارت شدم عده زیادی مرد و زن داشتن راه میرفتن و کار میکردن بر تنه همه ی انها لباس خدمتکاری کاری بود و زنی با موهای بور مدام سره آنها فریاد میکشید
دختری به سمتم اومد و دستم را گرفت و به سمتی کشاند
دختر: اسمت چیه ؟ 
من : لیلیا
دختر: اسم من ارینا هست بگو اینجا چیکار می‌کنی نکنه گم شدی ؟ 
من : نه من گم نشدم من طرد شدم و دنبال جایی برای زندگی میگردم میتونم امشب رو اینجا بمونم ؟ 
ارینا: باید با ارباب صحبت کنی این چیزا دسته من نیست میخوای ترو ببرم پیشش ؟ 
من : بله بله
ارینا دستم رو گرفت و به سمته اتاقی برد و دره اتاق را کوبید
مرد : کی هستی ؟ 
ارینا: منم قربان یکی با شما کار داره
مرد : بگو بیاد داخل
ارینا دره اتاق رو باز کرد پسری با قد بلند و موهای قهوه ای با کت و شلواری ترکیب از رنگه سیاه و قرمز جگری روی صندلی چوبی پشته میزی نسبتا بزرگ نشسته بود و پسری با موهای سیاه کنارش ایستاده بود رنگه پوسته هردو بسیار سفید و مانند برف بود
ارینا: ارباب دراکو این دختر میخواد اینجا کار کنه هیچ جایی برای رفتن نداره می‌تونه امشب رو اینجا بمونه ؟ 
مرد : خدمتکار ارینا اینجا یه عمارته نه مسافر خونه
من : میتونم کار میتونم غذا درست کنم یا به خدمتکارا کمک کنم لطفاً بذارید اینجا بمونم
مرد: باید کمی فکر کنم ولی میتونی امشب رو اینجا بمونی بگو ببینم اسمت چیه ؟ 
من : لیلیا
مرد: اسمه من دراکو هست همه منو ارباب دراکو صدا میکنن ایشون برادره من رادلی هستن
رادلی: خوشبختم
دراکو: ارینا اتاقه این خانوم رو بهش نشون بده
آرینا : چشم ارباب دراکو
ارینا دستم رو گرفت و از اتاق برد بیرون و منو به سمته دیگری از عمارت برد
من : چرا رنگتون انقدر سفیده ؟ 
آرینا با حرفم لبخندی زد و دندون هاش نمایان شد نیش هاش از بقیه دندون ها بلندتر بود

من : خون آشام ؟ 
ارینا: اره اینجا عمارتٍ سرخه عمارت خون آشام ها
من : میتونی بیشتر توضیح بدی ؟ 
ارینا: البته خون آشام ها ۳ دسته هستن لاپساد گلوریس و ویراد
خون اشام های لاپساد خون آشام های سلطنتی هستن که رئیس بقیه دسته ها محسوب میشن ارباب دراکو هم خون اشامه لاپساده 
گلوریس ها خون آشام های نیمه سلطنتنی هستن که معمولا وزیر ها فرمانده ها و دستیار های لاپساد ها محسوب میشن بردار ارباب یعنی جنابه رادلی خون اشامه گلوریس هست و ویرادها خون آشام های درجه ۳ یا به گونه ای عادی هستن تمام خدمتکار ها آشپز ها و نگهبان ها خون آشام ویراد هستن متوجه شدی ؟ 
من : بله
ارینا: تو چطور خون آشامی هستی ؟ 
من : من خون آشام نیستم من انسانم
آرینا: اها ارباب اصلا از ادما خوشش نمیاد ازشون متنفره ولی نگران نباش اگه بتونی نظرش رو جلب کنی در امانی راستی باید یه هشدار بهت بدم
من : چی ؟ 
آرینا: اگه دیدی یه خون اشام چشم هاش قرمزه روشن هست ازش فاصله بگیر ولی آگه قرمزه تیره بود با تمام سرعت فرار کن چون خون اشام ها خیلی سریع هستن
من : چرا فرار کنم ؟ 
آرینا: فقط یه خون اشام هوسه خون به سرش میزنه چشم هاش قرمز روشن میشه ولی وقتی از عصبانیت به جنون میرسه چشم هاش قرمز تیره میشه و هرکسی که نزدیکش باشه رو میکشه مخصوصا آدما
با حرفش مثله چی ترسیدم و ابه دهنم رو قورت دادم ارینا اتاقی رو بهم نشون داد و رفتم داخلش 
آرینا: فردا خیلی مفصل تر برات توضیح میدم شب بخیر
من : شب بخیر
آرینا دره اتاق رو بست من کمی وسلیه با خودم اورده بودم که گوشه اتاق گذاشتم و روی تخت ولو شدم چندشبی بود که ترسه گرگ و حیوان ها درست نخوابیده بودم تا چشمام رو روهم گذاشتم خوابم برد
_________________________________________
فردا صبح

امروز یه روزه جدید بود قرار بود از امروز یه زندگی جدید توی عمارت سرخ رو شروع کنم صبح زود از خواب بلند شدم موهام رو مرتب کردم آبی به دست صورتم زدم و از اتاقم بیرون رفتم که.....
_________________________________________
#برای_زحمات_نویسندگان_ارزش_قائل_شویم

خب بچه ها امیدارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده ❤️ دوستتون دارم تا درودی دیگر بدرود 😜