پنج شب در کنار فردی. بخش دوم (۲۸)

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1402/10/12 00:47 · خواندن 3 دقیقه

«خیزش اسپرینگ ترپ» پارت بیست و هشتم

سال ۱۹۹۵ 

 

... بوی قهوه تازه برشته شده در سالن ها و راهرو های رستوران پیچید و اندکی بعد، یکی از پرسنل، فنجانی قهوه برای مایک آورد. 

مایک فنجان را از آن زن گرفت و به او گفت:« ممنون پاتریشیا...» و سپس در حالی که چند جرعه کوچک از قهوه را مزه مزه میکرد، به سمت اتاق مدیر رفت. 

پله ها را به آرامی و بدون عجله طی کرد و با چند تقه کوچک به‌ در، ورود خود را به دفتر مدیریت اعلام کرد. 

مدیر با دیدن مایک، لبخندی مصنوعی _ زیادی مصنوعی _ به لب آورد و گفت:« صبح بخیر مایک، چه کاری از دستم ساخته‌ست؟» 

مایک هم متقابلاً لبخندی مصنوعی زد و گفت:« خب، قربان... راستش میخواستم در مورد پرداخت حقوقم باهاتون صحبت کنم...» 

مدیر با همان لبخند، که به نظر میرسید بر صورتش دوخته شده، گفت:« آقای اشمیت، شما تازه شب سوم کاری خودتون رو پشت سر گذاشتید... مدت فعالیتتون در رستوران فردی هنوز به یک هفته هم نرسیده، اونوقت توقع پرداخت حقوق دارین؟» 

مایک به آرامی به مدیر نزدیک شد و وقتی به فاصله مناسبی از او رسید، وانمود کرد که سکندری میخورد و درست در همین لحظه، فنجان قهوه را روی کت کِرِمی رنگ مدیر چپه کرد. 

مدیر با داد و فریاد فراوان از جای خود جهید و در حالی که به مایک فحش میداد، از دفتر بیرون دوید تا کت گران قیمت خود را در اسرع وقت نجات دهد. 

مایک از فرصت به دست آمده استفاده کرد و رفت سروقت کمد دیواری دفتر. 

خوشبختانه کمد دیواری قفل نداشت و دسترسی به محتویاتش آسان بود. 

مایک، یک جعبه مخصوص پوشه ها و مدارک را از پایین ترین طبقه کمد برداشت و آن را روی میز مدیر قرار داد. سپس با عجله مشغول زیر و رو کردن پرونده ها و پوشه ها شد. 

روی تک تک پوشه ها، عبارت «اسناد رستوران فردی فزبر» با خط درشت و خوانا، به همراه تاریخ های آن اسناد، درج شده بود. 

مایک پوشه های مربوط به سال های ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۷ را برداشت و سپس مابقی جعبه را دوباره در کمد قرار داد. 

آنگاه پوشه ها را زیر پیراهن خود مخفی کرد و به سرعت به سوی خانه خود شتافت...

 

... شمار زیادی برگه و ورقه در پوشه ها وجود داشت که در واقع سند اشتغال کارمندان رستوران در آن سال ها بود. 

روی برگه اشتغال شماره ۱ ، این اطلاعات درج شده بود: 

      

    « نام: ویلیام _ نام خانوادگی: افتون _ جنسیت: مذکر 

    سن: ۳۷ _ وضعیت تأهل: متأهل و داری ۳ فرزند  

    (مایکل، الیزابت، ایوان) _ سِمَت: مالک و مدیر رستوران» 

 

در این سند که به تاریخ ۱۹۸۴ بود، نام مایکل افتون، کاملاً واضح ذکر شده بود. 

ویلیام این اطلاعات را با اسناد سال ۱۹۸۷ مقایسه کرد: 

 

    « نام: ویلیام _ نام خانوادگی: افتون _ جنسیت: مذکر 

    سن: ۴۰ _ وضعیت تأهل: مجرد _ سِمَت: نیروی 

    حراست رستوران» 

 

بیشتر مدارک مربوط به ویلیام افتون همینطور بودند، مردی میانسال و مجرد که به عنوان یک کارمند ساده در رستوران فردی کار میکند. 

اما اسناد مربوط به سال ۱۹۸۴ و ۱۹۸۵ ثابت میکنند که او بنیانگذار رستوران فردی فزبر و مالک آن بوده است. همچنین آن اسناد تأیید میکنند که ویلیام افتون مجرد نبوده و سه فرزند داشته است... این اطلاعات می‌توانست همه چیز را تغییر دهد... 

مایک در فکر فرو رفت... مایکل افتون، سال ها بود که این اسم را نشنیده بود، و حالا با دیدن دوباره این اسم، در فکر گذشته فرو رفت...

 

 

 

 

 

« تا بعد »