Love at First sight fasl 3 PART 8

Setayesh Setayesh Setayesh · 1402/10/11 18:47 · خواندن 2 دقیقه

بچه لطفا آخر رمان را بخونید مهمه 🤪😘🙂🤡😻

وقتی به خونه رسیدم روی مبل دراز کشیدم و چشمام بستم ولی خوابم نمی‌برد یادمه دکتر گفت که یکم ورزش 

کنم پس لباس ورزشی پوشیدم و هنذفری رو توی گوشم گذاشتم و دویدم به سمت جایی که همه اونجا قدم می‌زدند اونجا 

جایی بود که من همیشه آرامش میگرفتم چون بغلش رودخانه بزرگ بود که روی آن نیلوفر آبی بود

آدرین 

بعد از اینکه مرینت رفت خیلی ناراحت شدم و چیزی که بهترم میکرد دویدن بود پس به خونه رفتم 

لباس ورزشی پوشیدم و به جایی که مرینت خیلی دوست داشت دویدم 

همینجوری که میدویدم که یه دخترو دیدم که از خستگی وایساده بود و موهاشو می‌بست اون مرینت بود

به سمتش رفتم 

مرینت  

از خستگی وایسادم و موهامو بستم که یهو یه پسری بهم آب داد به صورتش نگاه کردم اون آدرین بود

مرینت  تو اینجا چیکار میکنی؟ 

آدرین   مرینت میشه به حرفام گوش بدی لطفا؟

مرینت  چیو ؟

آدرین  اون روز کتی منو بوسید که من سریع پس زدمش و بهش گفتم تورو دوست دارم 

مرینت  واقعا گفتی ؟

آدرین   آره 

دستم رو گرفت 

دستش خیلی گرم و دلنشین بود انگار هیچوقت نمیخواستم ولش کنم 

دلم براش تنگ شده بود نمیتونستم حرفشو باور نکنم حتی با اون دست هاش پس قبول کردم

مرینت  باشه ولی یه شرطی ؟

آدرین   چه شرطی ؟

مرینت  به کتی بگو دیگه نمیخوای باهاش کار کنی ؟

آدرین  باشه عشقم هرچی تو بگی ولی من هم یه شرط دارم ؟

مرینت  بگو 

آدرین  باید فردا بیای شرکت 

مرینت  باشه 

بعد از گفتن حرفم رفتم سمت صورتش و گونشو بوسیدم و بعد خجالت کشیدم و دویدم اون هم 

خندید و دنبالم اومد 


هوراااااااااااااااا ! از دست کتی راحت شدیم 🤣😙

بچه ها لطفا لایک و کامنت فراموش نشه 🥸🤡

خب من امروز شرط نمیدم دوست دارم ببینم که شما چقدر کامنت میزارید 💌❤

اگه زیاد باشه یعنی این رمان را خیلی دوست دارید 😱🤪😘🤩

پس هرکودومتون پنج تا کامنت بزارید طرفداران 😍😘

لباس مرینت