(parallel love (P1)(F1
برو ادامه ی مطلب
سال ۲٠۲۵ نیویورک آمریکا
+زندگیم از اونجایی سیاه شد که عاشق شدم. عاشق پسری که فکر می کردم بهتر از اون توی دنیا نیست ولی بزرگ ترین ضربه رو اون بهم زد.اون اشتباه زندگیم بود. برام تحمل کردن این بغضی که تو گلومه واقعا سخته. دوست دارم بغضمو بشکنمو زار زار گریه کنم
فلش بک
سال 2022 کالیفورنیا امریکا
مثل همیشه داشتم تو حیاط دانشگاه قدم می زدم. کتاب می خوندم وبه سمت کافه دانشگاه می رفتم. به تنهایی عادت کرده بودم. کسی که خانواده شو ترک کرد برای رسیدن به آرزوهاش بایدم تنهابمونه....
دوسال پیش بود، فقط نوزده سالم بود که خانوادمو ترک کردم. از فیلیپین برای اینکه بتونم خواننده بشم اومدم امریکا. مسابقه ی استعداد یابی ای که توی ماهواره دیدم که مال امریکا بود وسوسم کرد.
تو مسابقه قبول نشدم تصمیم گرفتم هنرو ادامه بدم. البته اینکه دیگه نمی تونستم برگردم پیش خانوادم هم بی تاثیر نبود. من از خونه فرار کرده بودم نمی تونستم برگردم. رفتم دانشگاه هنر. بازیگری و تئاتر خوندم. یه سالو نیمی میشه دارم بازیگری می خونم ولی تا الان.....
نه دوستی، نه رلی.... هیچی هیچ کسو ندارم
حتی هم اتاقیام تو خوابگاهم بهم محل نمیدن شاید یه دلیلش اسیایی بودمنه. نمی دونم هیچیو نمی دونم....
-خانم... خانم... خوبید؟ نگفتید سفارشتون چیه
با صدای کافه چی از خیالات بیرون اومدم. سریع جوابشو دادم
+ب ب بله، یه قهوه لطفا
یاد برادر بزرگم اوفتادم که چقدر بهم می گفت: لیلیا دنبال کردن ارزو به معنی موفقیت نیست.
اره راست می گفت اخ که چقدر دلم براش تنگ شده. اون موقع قدرشو نمی دونستم ولی الان.......
رفتم سر کلاس
مثل همیشه عادی بود.
از دانشگاه اومدم بیرون داشتم می رفتم سمت خواب گاه که.... یکی کیفمو زد و هولم داد و افتادم زمین.
سریع پاشدم و دویدم سمتش
+وایسا... وایسا.... کمک دزد.
دیگه نفسم بالا نمی یومد. خیلی دور شده بود. دیگه دنبالش نرفتم.
من اصلا از زدن کیفم ناراحت نبودم. گوشیم تو جیبم بود. پول زیادی هم نداشتم. ولی پروژه ای که تنهایی روش سه ماه زمان گذاشتمو دزدید. نمی دونستم چطوری گریه کنم که اروم شم.
تو همون حال بعد از کلی گریه خوابم برد.
فردا دانشگاه نداشتم ولی پس فردا که باید پروژرو تحویل میدادم نگرانم می کرد.
ولی چشمامو روی همه ی اینا بستمو خوابیدم.
پارت بعد 5لایک3کامنت