old love پارت 38

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/10/06 19:57 · خواندن 2 دقیقه

کریسمس مبارک:)

شرط کامل نشده ولی خو بیکار بودم

 

 

Adrien :

حس می کردم کنترلم دست خودم نیست ، سرم رو گذاشتم 

پیش گردن مرینت و بعد کیس مارک زدم 

 

مرینت دست و پا می زد که خودش رو آزاد کنه بدنش سرد 

بود خیلی وقت بود که عطر تنش رو بو نکرده بودم 

 

سرم رو بلند کردم نفس های گرمش رو حس می‌کردم 

حرفی نمی زد فقط بهم خیره شده بود 

 

صورتم رو به صورتش نزدیک کردم و بعد زبونم رو کشیدم 

روی لباش ، لباش رو کامل کردم تو دهنم و شروع به 

خوردنشون کردم

 

مرینت خیلی تکون می خورد می خواست خودش رو آزاد 

کنه ولی انگار دارم زیاده روی می کنم لبام رو از روی 

لباش برداشتم و از روی مرینت بلند شدم 

Marinette :  

باید چیکار کنم چی بهش بگم؟ اصلا می تونم باهاش حرف بزنم ؟

پاهام شل شده بود حس می کردم خشک شدم و 

نمی تونم تکون بخورم یه لحظه فکر ویکتور اومد تو ذهنم 

اگه بفهمه که  چند دقیقه پیش اکسم‌ بوسیدتم چیکار 

 

می‌کنه؟ آدرین دستاش رو روی گونه هام گذاشت و بهم گفت « خوبی ؟»

از حرف زدن باهاش میترسم ، صدای زنگ گوشیم اومد 

گوشیم روی میز بود می تونستم بفهمم که ویکتوره 

بعد از اینکه جواب ویکتور رو دادم و به سوالاش جواب دادم قطع کرد

 

Adrien:

 

هه اون پسره بهش زنگ زده می تونم بگم بهش حسودیم 

میشه اون مرینت رو داره ولی مرینت با من حتی حرفم 

نمی زنه و این اذیتم می کنه 

آدرین « کی‌ بود؟»

انتظار داشتم بهم هرچیزی بگه چون بنظر مرینت زندگیش به من مربوط نیست و خب هر جوابی می تونه بده

مرینت « به تو ربطی داره ؟»

آدرین « بهم یه فرصت دیگه نمیدی؟»

مرینت « من یه اشتباه رو دوباره تکرار نمی کنم و توهم برای من یه اشتباه بودی »

 

۱۰۰ کامنت و ۵۰ لایک