دنیای پیچیده عشق 🎀🎄
دنیای پیچیده عشق 🎀🎄
«پارت چهل هشتم»
ببخشید دیر شد بفرمایید 👇🏻
راستی کریسمستونم مبارک 🎄
چند روزی میگذره و مرینت ۲ بود که توی اون اتاق مخوف زندانی بود و هیچ کس حتی به سراغش نیامده بود .
مرینت خواب بود اما با صدای باز شدن در و نوری که توی چشمش میزد از خواب بیدار شد ، مردی که وارد شده بود رو واضح ندید اما اما اون شبیه به آدرین بود .
مرینت وقتی یکم بیشتر توجه می کنه ، می بینه اون خود آدرین بود .
مرینت لبخندی از ته دل میزنه و به سمت آغوش آدرین میپره اما....
آدرین به رحمانه اون رو هول میده و رد میکنه ، طوری که درد شدیدی توی آرنج و پهلوی مرینت می پیچه .
مرینت با بغض بلند میشه .
+آدرین این اصلا شوخی جالبی نبود .
-ام این شوخی نبود.
+باز داری شوخی میکنی؟
-وااااااای چرا اینقدر نفهمی .
اره ، مرینت نمی تونست باور آدرین چنین رفتاری باهاش کرده براش باورش سخت بود
مرینت با بعضی توی گلوش آروم روی زانو هاش میشه .
+چرا چرا دنبالم نیمدی؟
-برام مهم نبودی.
با این حرف قلب مرینت به دو نیم تقسیم میشه 💔
+داری دروغ میگی ، دروغ میگی .
-چه دروغی ؟ اره یه زمانی برام مهم بودی اما الان نه ،، من یکی بهتر رو پیدا کردم .
+مگه نگفتی همیشه باهام میمونی؟
-من اینجا نیستم که خواسته های تورو برآورده کنم ، فهمیدی؟الان اومدم اینجا تا بگم الکی چشم به راه نباش کسی تو براش ارزش نداری .
-ازت متنفرم ، اما تو خودت نیستی ، تو اون آدرین که من میشناختم نیستی ، اونیدکه من رو دوست داشت .
با حرفا قلی مرینت به چند تیکه تقسیم میشه .
فکر نمی کرد بتونه آدرین رو ببخشه .
اینم از این پارت ، ببخشید دیر شد .
و هر گونه فحش به آدرین در گامنتا آزاده ، به نظر شما این واقعا ادرینه به قول مرینت .
بای 👋🏻
راستی بنظرتون کاور رو عوض کنم یا نه؟