old love پارت 37

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/10/01 17:55 · خواندن 2 دقیقه

P37

 

 

Marinette :

فرار کنم ؟ واقعا باید چیکار کنم بعد از چند سال دیدمش 

ولی نمی دونم نسبت بهش چه واکنشی نشون بدم اون

کسیه که چند سال پیشش زندگی کردم 

اونم هیچ کاری نمی کرد فقط بهم زل زده بود 

Arima :

چرا خشکشون زده؟ حس می کنم نباید این کار رو 

 

می کردم من می دونستم که این مرینت همون مرینته 

برای اینکه مرینت و آدرین دوباره باهم باشن به خونمون 

دعوتش کردم ولی........

 

انگار اشتباه کردم ، با قدم های آروم رفتم کنار آدرین وایسادم 

با صدای آروم به مرینت سلام کردم فقط سرش رو تکون

داد هیچ جوابی بهم نداد رفتم پیشش دستش رو گرفتم و 

اوردمش تو خونه

 

Adrien :

آریما مرینت رو اورد تو خونه موهای بلند و ََََََََََََََََََََََََََََََََ  

 

لَخت مرینت روی صورتم می خورد موهاش بوی خیلی 

خوبی می داد درست مثل قبل

 

حس می کردم خاطراتم با مرینت تو ذهنم داره مرور 

میشه دلم برای اون موقع ها تنگ شده اون موقع مرینت 

 

مال من بود بهترین دوران زندگیم بود، دلم می خواست 

مرینت رو لمس کنم بغلش کنم و ببوسمش 

 

/ 3 ساعت بعد /

Adrien :

آریما به بهونه حموم رفتن من رو با مرینت تنها گذاشت 

هنوز هیچ حرفی باهم نزدیم نمی تونم توجهشو جلب کنم 

برای همین تصمیم گرفتم برم پیشش 

 

رفتم پیشش و کنارش روی مبل نشستم بنظرم مسخره بود 

کارم ولی خب شاید مرینت یه چی بهم بگه 

آدرین : « سلام اسم من آدرینه و 22 سالمه خودتو معرفی می کنی ؟»

فکر کنم بدتر شد مرینت یجوری نگاهم می کنه انگار ارث باباشو خوردم 

فقط بدترش کردم الان چیکار کنم مثل دیوونه ها با یه 

لبخند مسخره دارم نگاهش می کنم 

نمی دونم فازم چی بود یهو افتادم روش و بغلش کردم این 

کارم باعث شد مرینت رو مبل دراز بکشه 

آدرین : « کوچولوی من کجا بودی دلم برات تنگ شده بود 

چرا یهو رفتی کجا بودی چرا جوابمو نمیدی هنوزم 

کوچولویی تو بغلم جا میشی »

اینا چیه میگم الان چی فکر می کنه 

۱۰۰ کامنت و ۵۴ لایک

اگه اشتباه تایپی داره ببخشید وقت ندارم از اول بخونم و درستش کنم 

کیبوردم کلمه ها رو تغییر میده برای همین اینجوری میشه