رمان عشق بی پایان پارت 18

𝒜.ℛ 𝒜.ℛ 𝒜.ℛ · 1402/09/30 15:57 · خواندن 2 دقیقه

سلام عزیزان براتون پارت جدید آوردم. توی نظرسنجی عدد 1 بیشتر بود برای همین پارت دادم. 

آلیا: سلام به دو عاشق

مرینت و آدرین: چی میگی ما عاشق هم نیستیم

آلیا: ولی خیلی به هم میاین

مرینت و آدرین: آلیا بسه

آلیا: باشه باشه من رفتم 

آخه چرا آلیا درست حرفای زویی رو زد اونم تو اون پیام گفته بود که منو مرینت به هم میام واقعا منو مرینت به هم میایم. 

 

از زبان مرینت 

آخه چرا آلیا هم حرف زویی رو زد.  آدرین رفت پیش نینو منم رفتم پیش زویی دیدم داره با لوکا حرف میزنه معلوم نیست درمورد چی حرف میزنن

مرینت: سلام

زویی: سلام

لوکا: شما خواهر زویی هستید؟ خوش وقتم

مرینت: بله من خواهر زویی هستم  ، شما هم لوکا هستید، خوش وقتم

همین جوری داشتیم حرف میزدیم که نینو یه آهنگ خفن باز کرد. همه نوشیدنی میخوردند و خوش میگذروندن. یه نوشیدنی برداشتم و کمی نوشیدم که زویی به همه گفت: خب وقتشه بریم شنا کنیم

همه لباس شنا شون رو برداشتند منم برداشتم و رفتیم سمت استخر دیدم آدرین هم اومد ولی لباس شنا نداشت. 

از زبان آدرین 

داشتم نوشیدنی میخوردم که زویی گفت هگی بریم شنا کنیم اوه تازه یادم افتاد که لباس شنا رو نیاوردم ولی بازم رفتم سمت استخر دیدم مرینت اومد سمتم

مرینت: لباس شنات کو

آدرین: یادم رفت بیارم

آلیا که حرفامون شنیده بود اوند سمتمون 

آلیا: اشکال نداره تیشرتت رو در بیار ولی شلوارت رو در نیار

آدرین: فکر خوبیه باشه 

تیشرتم رو در آوردم و پریدم تو آب هرکسی هم توی اتاق کوچک رفتن و لباس شناشون رو پوشیدند و بیرون اومدند

از زبان مرینت 

پریدم تو آب دیدم کلی دختر دارن به آدرین زل میزنن خب حقم دارن چون آدرین بدن ورزشکاری داشت منم مثل بقیه دخترا محو تماشای آدرین شده بودم ولی زیاد اهمیت ندادم و رفتم با زویی آب بازی کنم. 

از زبان آدرین 

مرینت پوستش خیلی سفید بود واقعا زیبا بود فکر کنم واقعا عاشقش شدم دیدم کلی پسر به مرینت نگاه میکنن کمی عصبانی شدم می خواستم...... 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1784 کاراکتر

خب این یکی پارت هم تموم شد 😃💛

👋🏻بای 👋🏻