دنیای پیچیده عشق ❤️
دنیای پیچیده عشق ❤️
«پارت چهل و پنجم»
بفرمایید 👇🏻
مرینت داشت با خودش کلنجار میرفت که چطور به آدرین بگه که قبلاً لیدی باگ بودن درسته که کسی ده لیدی باگ رو یادش نبود و دیگه هیچ اثری از لیدی باگ نبود .
ولی بالاخره رازی برای مرینت بود که باید اون رو با آدرین هم به اشتراک بزاره.
+وااااااااای چجوری به آدرین بگم ، درسته هیچکس حتی نمی دونه لیدی باگ کی بوده ولی
مرینت تو همین فکر و خیال بود که تیکی فکری به ذهنش میرسه.
-یه فکری دارم ؟
+چی؟
- تبدیل شو و برو سراغ آدرین و یکم باهاش حرف بزن بعد به بهونه ی کادو سورپرایزش کن و بهش بگو .
+فکر خوبیه .
روز بعد
مرینت بعد چند وقت تبدیل میشه و زمینه سراغ آدرین که توی اتاقش بود و از سر بیکاری داشت پیانو تمرین میکرد .
لیدی باگ از پنجره ی اتاق وارد میشه و به صدای پرواز آهنگ آدرین گوش میده که آدرین متوجه اون میشه .
-ام.......م ..........سلام لیدی باگ
+سلام آدرین ، فکر نمی کردم کسی من رو یادش باشه یا شاید کمتر کسی
-نه خب تو خیلی فداکاری برای پاریس کردی هیچکس تورو یادش نرفته .
+ممنون ، راستی تو چرا اومدی نیویورک
-به اجبار پدرم
+اوهوم ، راستی با مرینت واقعا زوج دوست داشتنی شدید، اون دختر فوقالعاده ست.
-مرسی
+حالا میشه چشمات رو ببندی من یه هدیه برات دارم
-اوکی
لیدی باگ وقتی آدرین چشماش رو بست به حالت عادی برمیگرده و.....
+حالا باز کن
-چی........چی ، دارید با من شوخی میکنید ؟!!!
+نه این واقعی ، یه رازی برای من بود که حالا برای ما مشترکه
-پس حالا تو چشمات رو ببند
+باشه
آدرین هم تبدیل به کت نوار خودمون میشه و......
+چی ؟؟؟ آدرین تو ؟ کت نوار ؟ نه اصلا امکان نداره.
-چرا داره
+پس ما دوتا اون همه سال باهم همکار بودیم ؟ یعنی آدرین تو عاشق من یعنی لیدی باگ بودی !
-خب خب آره
این دیگه راضی مخفی نبود بلکه این راز یک راز شترک بین مرینت و آدرین شده بود .
------------------------------------------------------------------
خب میریم سراغ گابریل ، چون اون با این موضوع کنار نیامده بود ، و فکر های خوبی توی سرش نداشت
+گابریل:فیلیکس پسرم میشه بیای تو اتاق من ؟
فیلیکس وارد اتاق میشه .
-فیلیکس:حق نداری من رو پسرم صدا بزنی
+باشه ولی ازت میخوام یه کاری برام بکنی
خب اینم از این پارت درسته که دیر وقته اما گفتم برای جبران این چند وقت بیشتر پارت بدم
امیدوارم لذت برده برده باشید❤️❤️