رمان عشق حقیقی p2 f2

saghar saghar saghar · 1402/09/28 09:54 · خواندن 1 دقیقه

ایدامه

پارت بعد ۲۰ کامنت

 

 


 

 

خانم بورژوا : خدانگهدار من مراقب ماریا هستم ...

#خانم بورژوا 

رفتم دیدم ماریا داره گریه میکنه

ازش پرسیدم چی شده 

گفت میخوام برم پیش مامانم

خانم بورژوا : نه نمیشه 

ماریا :چرا ؟ خونه ی دوستمه

۱ ساعت بعد

#خانم بورژوا 

دیدم آدرین اومده 

سریع رفتم و سلام کردم 

آ : سلام خانم بورژوا

خانم بورژوا : سلام مهمونی تموم شد ؟

آ : نه ولی من برگشتم 

آ : راستی ماریا کجاست ؟

خانم بورژوا : خوابیده

خانم بورژوا : میتونید منو کلویی صدا کنید

آ : عام برای چی با اسم کوچیک ؟

کلویی : همونطور که من به شما میگم آدرین

کلویی : راستش... یه چیزی خیلی ذهنم رو درگیر کرده

آ : میشنوم خانم کلویی

ک: امیدوارم منو ببخشید .

ک : من د.د.دو.س.س.س.تون دارم

آ : چی ؟ گفتی ؟

آ : ببین کلویی 

من به عنوان یه پرستار معمولی دوست دارم تو به چه حقی این حرف رو میزنی ؟

آ : از اینجا بیرونت کنم؟

ک :  . من شما رو معمولی دوستون دارم و نمیخوام رابطتون با مرینت خراب شه

ک : من میخوام از اینجا برم . یکی دیگه رو پرستار ماریا کنید . 

ک : هر روز هر روز باید کسی که دوسش دارم رو ببینم . یادت نیست اون شب باهم خوابیدیم ؟

آ : اونشب باهم خوابیدیم ولی گذشتس 

ک : حداقل بزار برای اولین و آخرین بار ببوسمت 

#نویسنده 

کلویی لب آدرین رو بوسید


خیلی رمانتیک شد

ولی فقط این پارت از فصل ۲ اینطوری بود

و تا آخر رمان هیچ مثبت ۱۸ نداره

پارت بعد ۲۰ کامنت