P5 💜Love strange

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/09/26 15:21 · خواندن 7 دقیقه

بفرما ادامه مطلب ❤️

دیدم یه گرگ داره بهم نگاه می‌کنه کمی به چشم هاش دقت کردم رنگه چشم های لوکاس بود یعنی ممکن بود اون باشه ؟ اگه بود خیلی خوشحال میشدم

من : تبدیل شو ببینم کی هستی

تبدیل شد اون خود لوکاس بود از خوشحالی محکم بغلش کردم

من : خیلی خوشحالم که زنده ای

لوکاس: نکنه میخواستی بمیرم ؟ 

من : عه نخیر اتفاقا برای مسابقات لازمت دارم

لوکاس: ای فرصت طلب 

من : مکس حتما از دیدنت خوشحال میشه

لوکاس: خوبه براتون یه سورپرایز دارم

من : پس بزن بریم

مکس و میشا نزدیک کتابخانه بودن به سمت شون رفتیم و سلام کردیم

مکس : پس زنده ای

میشا: هورا لوکاس زندس

لوکاس: ای زهرمار چرا همه ی فاتحه ی منو خونده بودن

مکس : چون مونده بودی توی غار نفرین شده و ترسناک ماهم فکر کردیم مردی

لوکاس: یعنی منو آنقدر ضعیف گیر آوردین واقعاً که

من : لوکاس گفت یه سوپرایز داره از زیر زبونش بکشید بیرون

لوکاس : سوپرایز بمونه برا بعد مسابقات نقشه تون برای مسابقات چیه ؟ حریف کیه ؟ رییس کیه ؟ 

میشا: حریف آرتور جینا جایشو و هیلدا هستن

مکس : برای انتخاب رییس بین تو و آرورا مونده بودیم برای همین هنوز تصمیم نگرفتیم

لوکاس: صحیح است خب مسابقات کی هست ؟ 

میشا: فردا ساعت ۸ شب توی زمین مسابقه

لوکاس: خوبه پس وقت داریم هرچه زودتر رییس رو انتخاب کنیم کار هامون زودتر تموم میشه

چطوره رای بگیریم

من : موافق

میشا: موافق

مکس : موافق

لوکاس: خب پس تصویب شد

لوکاس همین الان هم مثل رییس ها بود پس احتمالا خودمم به اون رای میدادم

یه جعبه کوچیک برای رای ها درست کردیم و هرکدوم رای هامون رو داخل گذاشتیم

مکس: لوکاس ، لوکاس ،لوکاس ، آرورا جالبه تنها کسی که به لوکاس رای نداده خوده لوکاسه 

پس لوکاس با تعداد رای ۳ بر ۱ رییس گروه میشه

میشا: مبارکه

مکس : پس باید از الان شروع کنیم تا به موقع آماده بشیم به دلیل گم شدن لوکاس هم بیشتر زمان تمرین رو از دست دادیم

لوکاس: پس بزنین بریم برای تمرین که فردا مسابقه داریم

من : خب کجا بریم ؟ 

لوکاس: یه زمین خالی مخصوص تمرین نزدیک مدرسه هست میتونیم بریم اونجا

مکس: پس راه بیفتیم دیگه

همگی شروع کردیم به حرکت به سمت زمین تمرین

وقتی رسیدیم کوله پشتی هارو گوشه ای رها کردیم و به سمت زمین رفتیم

مکس: خب اول باید بدونیم با چی طرفیم

لوکاس: خب جایشو یه تبدیل شونده اسبه

هیلدا یه تبدیل شونده پروانه هست آرتور یه تبدیل شونده ی روباهه و جینا یه تبدیل شونده ببره

به نظرم اگه بر اساس قدرت حریف بندی کنیم میتونیم برنده بشیم

مکس : من میتونم برم سراغ هیلدا 

میشا: من از پس آرتور بر میام

من : قدرت گرگ و ببر تقریبا برابر هستن منم میرم سراغ جینا

لوکاس: پس جایشو هم میمونه برای من اما یه مشکلی هست جینا و جایشو هردو قدرت بدنی بالایی دارن و زود میتونن شیوه حمله یکی رو حفظ کنن پس نیازه توی مسابقه یه بار حریف هارو عوض کنیم تا بتونیم هم کمی انرژی ذخیره کنیم هم قبل از لو رفتن شیوه حمله مبارزه رو تموم کنیم

اما باید قبلش درباره شیوه حمله هر کدوم یکم است داشته باشیم

مکس: پرنده ها نمی‌جنگند مخصوصاً پروانه اون فقط فرار میکنه

میشا: روباه کمین میکنه و دنباله فرصت می‌گرده

من : اسب با پاهاش هم حمله می‌کنه هم دفاع

تعادلش هم به سمش وصل هست

لوکاس: ببر مستقیم حمله میکنه و حواسه جمعی داره

پس باید حسابی گوش به زنگ باشیم

خب من یه دور به اون حیونا تبدیل میشم تا شما تمرین کنید چطوره ؟ 

همگی باهم: قبوله

لوکاس : باشه اول کی ؟ 

میشا: من

لوکاس تبدیل شد و شروع کردن به مبارزه

همگی تک به تک تمرین کردیم بعد تمرین حسابی خسته شده بودیم و مثل جنازه کف زمین ولو شده بودیم

مکس : ای خدا جونم در رفت

لوکاس: عب نداره در عوض برای فردا آماده هستیم

میشا: من فقط میخوام همینجا بخوابم

همگی شروع کردیم به خندیدن بلند شدیم و به سمت خوابگاه ها رفتیم ساعت تقربیا ۹ بود

به تخت خواب رفتم و گرفتم خوابیدم

فردا...

امروز روز مبارزه بود خیلی براش هیجان و استرس داشتم و حسی که به لوکاس داشتم هم شده بود قوزه بالا قوز هنوز نمیدونستم چیه ولی یه جوری بود انگار تو دلم پروانه رفته

از روی تخت بلند شدم موهام رو بستم و به سمت مدرسه رفتم توی کلاس اصلا حواسم به درس نبود و تمامه هوش و حواسم مسابقه بود

 

زمانه مسابقه...

هردو تیم به زمین مسابقه رفته بودیم و بقیه به عنوان تماشاگر بیرون زمین مارو نگاه می‌کردن چون شب بود نور افکن های زمین رو روشن کرده بودن که مثل خورشید نور میداد

کریستن: هردو تیم آماده باشن مسابقه تا لحظاتی دیگر اغاز میشه

ظاهراً رییس تیم اونا جایشو بود هردو تیم گارد حمله گرفته بودیم و منتظر علامت کریستن بودیم

لوکاس: سر جاتون بمونید و وقتی اومدن جلو همگی برید سراغ حریف خودتون وقتی نیاز به تغییر حریف بود علامت میدم باشه ؟ 

همگی باشه ای گفتیم و به تیم حریف خیره شدیم جوری قیافه گرفته بودن که انگار خدایی چیزی هستن

کریستن : حرکت

سرجامون ایستاده بودیم و تیم حریف به سمت ما هجوم آورد

دستام رو مثل صبر جلوم گرفتم و از ضربه جاخالی دادم 

همگی رفته بودیم پیش حریف خودمون جینا به ببر تبدیل شده بود و از هر سو حمله میکرد منم تبدیل به گرگ شدم و به سمتش حلمه بردم و با پنجه ام پوستش رو خراش دادم

داشت کمی از بدنش خون میومد

تو این مبارزه آسیب رسوندن ازاد بود اما کشتن نه خداروشکر ما تبدیل شونده ها قدرت بازسازی داشتیم اما زمان میبرد

جینا تبدیل به انسان زد و به سمت من اومد لحظه ای نفهمیدم و مشتی جینا با قدرت به پهلوم برخورد کرد و منو چند متری عقب فرستاد

تبدیل به انسان شدم و به سمت جینا رفتم

اینجا زمان مبارزه تن به تن بود جینا مشتش رو به سمت صورتم آورد اما دستش رو گرفتم و لگدی به پهلوش زدم که باعث شد به زمین میوفته

به سمتش رفتم و با تمام وجود به صورتش مشت زدم انقدر که از دهنش خون جاری شده بود

سرم رو بالا آوردم همگی مشغول مبارزه بودن

لوکاس و جایشو هردو صورت هاشون خونی شده بود و خسته شده بودن

جینا بلند نشد اونو به گوشه ی زمین بردم که به نشونه ی باخته اون بود

و رفتم کمکه لوکاس

لوکاس: جا به جا بشید

میشا و مکس حریف هاشون رو عوض کردم و

دوباره مشغول مبارزه شدن

من و لوکاس دوتایی به سمت جایشو هجوم بردیم اون اصلا حمله نمی‌کرد فقط فرار میکرد یعنی یه نقشه تو اون کلش داره 

سرم رو برگردونم و دیدم هیلدا از زمین خارج شده تا الان دوتا از تیم حریف رو شکست داده بودیم فقط آرتور و جایشو مونده بودن

جایشو: خوابم گرفت باب....

قبل اینکه حرفش رو تموم کنه لوکاس با لگد کوبید به صورت و اونو سمت من پرت کرد

تبدیل به گرگ شدم پرشی زدم و جایشو رو به زمین کوبیدم از سرش خون میومد و زیر چشمش کبود شده بود

جایشو: هنوز تمو...

مشتی به صورتش زدم که اونو بیهوش کرد و یه نفر دیگه هم از بازی رفت بیرون

موندم که آرتور چطور انقدر دوام آورده

لوکاس: برو کمک میشا و مکس

من : باشه

همگی تبدیل به حیون شدیم و ریختیم سره آرتور

کریستن : تمام تمام برنده مسابقه تیم دوم

لوکاس جانسون ، مکس جانسون ، آرورا لین ، میشا لین

به سمت سکوی برنده گان رفتیم زیر چشمی نگاهی به گروهه خورد و خمیر شده ای جایشو انداختم و زیر لبی شروع کردم به خندیدن

کریستن: تبریک میگم دوستان

جایزه رو گرفتیم و همگی مارو تشویق کردن

و فریاده رضایت سر می‌دادند انگار هیچکس انتظار برده تیمه جایشو رو نداشته

بعد از مسابقه به بیرون زمین رفتیم تا کمی استراحت کنیم

میشا: حس میکنم یه ماشین گنده از روم رد شده

مکس : منم همین‌طور

من : آقا منم اضافه کنید

لوکاس: خب به لطف برنده شدنمون یه سوپرایز

براتون دارما نمیخوایید بدونین چیه ؟ 

همگی: بگوووووووو 

لوکاس:...........

 

#برای_زحمات_نویسندگان_ارزش_قائل_شویم

خب بچه ها امیدارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده ❤️ 

دوستتون دارم تا درودی دیگر بدرود 😜

یه لایک و کامنتم بزاری دستت نمیشکنه

ولی آگه بخونی و بری خودمو دستتو میشکونم 😁☠️