(P5) Gambling game
سلام بریم سراغ پارت ۵ برین ادامه مطلب
کاتسرو داخل خیابون راه می رفت هنوز شغلی پیدا نکرده بود و دنبال کار می گشت که تاکارا گفت:یه چیزی بهت میگم ولی خیلی ضایع رفتار نکن آروم باش یکی داره دنبالت می کنه و می خواد که بهت حمله کنه.
کاتسرو همون لحظه سر جاش وایساد که تاکارا دوباره گفت:آروم باش به سمیرا ادامه بده ضایع رفتار نکن به یه راه فکر کن تا بهت بگم کدوم بهتره.
کاتسرو به راهش ادامه داد و با چشم هاش کوچه های اطراف رو نشون میداد.
_نه این خوب نیست،داخل اینم نرو،آره اون کوچه خوبه روت رو گم می کنه.
کاتسرو آروم راهش رو ادامه داد و رفت داخل اون کوچه و سریع فرار کرد وقتی از اونجا دور شد وایساد.صدای نفس هاش رو میشد شنید وقتی که آروم شد به کاتسرو نگاه کرد و گفت:اون چرا دنبال من بود من که به کسی کاری نداشتم.
_می دونم چرا می خواست بکشتت ولی اون یه آدم عادی نبود از آینده ای که دیده بودم معلوم بود که یه آدم کشه.
کاتسرو شده شد.ترسیده بود به تاکارا نگاه کرد و گفت:چرا نی خواد من رو بکشه.
_رفتن که نمی دونم اما همه کسایی که داخل قمار بهت باختن می تونن اینکار رو کرده باشن.
کاتسرو به زمین خیره شد و داخل فکر رفت و گفت:خیلی از اونا توانایی اجیر کردن آدم رو ندارن اما اونایی که می تونستن اینکار رو بکنن هم کم نیستن همه اونا پول زیادی رو بهم باختن اما از کجا بفهمم که کدومشون بوده؟بهتر نیست به پلیس بگم؟
_نه قمار کردن داخل کازینو های غیر قانونی جرمه اونا بدون احمیت به حرفات تو رو دستگیر می کنن.
کاتسرو دستش رو داخل موهش برد و داد زد:مس میگی چه غلطی بکنم.
_آروم باش فعلا باید دنبال کسایی باشی که بیشتر از همه ازت نفرت دارن.
کاتسرو خنده تلخی کرد و گفت:انقدر قمار کردم که هیچکدوم از اونا رو یادم نمیاد.
به دیوار تکیه داد و سرش رو رو به آسمون گرفت و نشست و بعد از چند ثانیه گفت:هیدیوشی دزموند!
تاکارا به اون نگاه کرد و گفت:داخل آینده چیز خاصی معلوم نیست اما چون تو رو رقیب عشقی می بینه می تونه اینکار رو کرده باشه هرچند بعید می دونم اون بخواد اینکار رو بکنه،فعلا بهتره که بری هتل خونه امنیت نداره.
_شما پولم داره ته می کشه.روز اوتاکو
_پس اگر می خوای زنده بمونی مجبوری که قمار بکنی.
کاتسرو به دوباره رفت داخل فکر و گفت:خیلی خب قمار فقط یه بازیه انجامش میدم.
به سمت نزدیکترین کازینو اونجا رفت و در رو باز کرد که نگهبان اونجا گفت:خیلی وقته که نیومدی چی شده؟
_تو شرت تو کار خودت باش اگر مراقب نباشی پلیسا میان کازینو غیر قانونی رو جمع می کنن و پول ورود رو روی میز گذاشت و رفت داخل.
خیلی طول نکشید که با یه کیف پر از پول بیرون اومد از مرگ می ترسید،و حالا هر لحظه ممکن بود یه آدمکش بهش نزدیک بشه.
_بهتره بری بهترین هتل شهر همین نزدیکیاست اونجا امنیت بیشتری داره.
_خیلی خب هر جا که تو بگی میریم.
از طرفی هیدیوشی داخل اتاق نشیمن داشت مانگا می خوند که صدای در اومد.
_بیا داخل.
واتسون در رو باز کرد و رفت داخل و گفت:ارباب پدرتون دارن میان اینجا.
هیدیوشی با تعجب گفت:چی شده که اینبار خبر داده؟الان میگی چکار بکنم به احتمال زیاد منم می فرسته سوئیس پیش داداشم بعد از مرگ مادر هر کاری که دوست داره می کنه.
_ارباب با اینکه اینکار یعنی شما از خانواده طرد شدین اما خودتون رو ناراحت نکنید پدرتون بعد از یه مدت دوباره شما رو بر می گردونه.
_این میام نیست دیشب به اندازه کافی گریه کردم فقط بخاطر آی ناراحتم.
_نگران نباشین به چندتا از بچه های اینجا می سپارم که حواسشون بهش باشه.
هیدیوشی از جاش بلند شد و گفت:باید بریم استقبال و رفت به سمت حیاط و منتظر موند تا اینکه ماشین پدرش اومد و وایساد.رفت جلو و در ماشین رو براش باز کرد تا پیاده بشه و تا اتاق مهمان همراهیش کرد دزموند نشست روی مبل و گفت:همه به جز هیدیوشی برین بیرون.
وقتی اتاق خالی شد دزموند بلد شد و به سمت هیدیوشی رفت و به اون نگاه کرد سرش رو پایین انداخته بود که دست پدرش رو که محکم بیخ گوشش خورد احساس کرد.سرش رو بالا برو و به اون نگاه کرد.
_چی دل و جرات شدی من رو قال می زاری و توی چشمام نگاه می کنی.درست مثل مادرت آشغالی.
هیدیوشی از شنیدن این حرف عصبانی شد و گفت: درباره مادرم درست صحبت کن مهم نیست که از ارث محروم بکنیم خداروشکر از مادرم به اندازه کافی بهم رسیده.
دزموند یه بار دیگه هم زد توی گوشش و گفت:خفه شو پسره نمک نشناس و خواست دوباره بزنش که جلوی دستش رو گرفت و گفت:من دیگه بچه نیستم.
دزموند با عصبانیت یه کاغذ از جیب کتش در اورد و گذاشت روی میز و رفت بیرون.هیدیوشی اون کاغذ رو برداشت یه بلیت پرواز برای سوئیس بود خیلی عصبانی بود رو مبل نشست و به اون بلیت نگاه کرد برای آخر هفته بود که مثل همیشه واتسون اون رو بغل کرد و دلداریش داد.کاتسرو یه اتاق داخل هتل گرفت،می خواست بره سمت واحد خودش که اخبار توجهش رو جلب کرد.
_یک از تاجران بزرگ در کشور به قتل رسید،پلیس در حال تحقیق درباره فرد پشت این قتل هست اما تا حالا به هیچ نتیجه ای نرسیده.مضنون های این قتل دو سرمایه دار به نام کشور یامی دزموند و ادوارد وارن هستند اما تا به حال پلیس نتوانسته این ادعا ها را ثابت کند.
کاتسرو از دیدن این اخبار تعجب کرد و به سمت آسانسور رفت که دید تاکارا همونجا وایساده برگشت و گفت:چی شده؟
_خانواده منم همینطوری کشته شد.
امیدوارم از این پارت لذت برده باشین تا پارت بعد خداحافظ.