old love پارت 36
P36
Adrien :
حرف زدن با آریما فایده ای نداشت فقط بدتر می شد ،
صدای زنگ در اومد بین دوراهی بودم برم تو اتاقم یا به
حرف آریما گوش بدم؟
تصمیم گرفتم پیششون بمونم و نرم تو اتاقم نگاهم به اتاق
مرینت افتاد در اتاقش نیمه باز و این یعنی آریما تو اتاق
مرینت رفته
یکم عصبی شدم رفتم سمت آریما و مچ دستش رو محکم گرفتم و گفتم
آدرین : چرا رفتی تو اون اتاق ؟ تو قرار نبود بری توش
آریما همیشه وقتی اینجوری باهاش رفتار می کردم
چشماش پر از اشک می شد و صداش می لرزید
آریما « : اون دختر قراره امشب اینجا بمونه و هوا سرده
هیچ کدوم از اتاق ها گرم نبود ممکن بود سرما بخوره تنها
اتاق های گرم اتاق من و تو و اون اتاقی بود که اجازه
نمیدی برم توش
آدرین تروخدا بزار شب رو اونجا بخوابه »
می خواستم جواب آریما رو بدم که صدای زنگ در دوباره اومد
Marinette :
برم ؟ یا بمونم اینجا خونه ی آدرینه بدون اینکه بفهمم با
خواهر آدرین دوست شدم و الان دوباره دارم بر می گردم
جایی که حالم رو خراب کرد پیش کسی که داغونم کرد
در رو باز نمی کردن می خواستم برم ولی بعدش تصمیم گرفتم یک بار دیگه زنگ در رو بزنم
تنها چیزی که می خواستم این بود که آدرین خونه نباشه
ولی من که قراره شب رو اینجا بمونم و آدرین اگه الان
خونه نباشه
شب بر می گرده و من رو می بینه و اگه شبم بر نگرده تو
عکس برداری می بینمش در هر صورت قراره دوباره با
آدرین رو به رو بشم
استرس داشتم بدنم می لرزید باید چیکار می کردم؟
هیچوقت به قیافه و فامیلی آریما دقت نکرده بودم اگه
همون اول متوجه فامیلی و شباهت زیاد آریما به آدرین
می شدم هیچوقت نمی رفتم خونشون
Adrien :
آریما می خواست در رو باز کنه زودتر از آریما به سمت در رفتم و در رو باز کردم
خشکم زده بود می تونستم حس کنم که گونه هام سرخ شده ، خودش بود همون چشمای آبی خوشگل موهای آبی مثل موج های دریا
لبای صورتی ای که مزه شکلات میده
۱۰۰ کامنت و ۵۳ لایک