رمان عشق بی پایان پارت 12

𝒜.ℛ 𝒜.ℛ · 1402/09/23 19:04 · خواندن 2 دقیقه

سلام عشقای دلم پارت جدید آوردم براتون 🥰💜

امیدوارم خوشتون بیاد 💎

یکی در زد و وارد شد آدرین بود یعنی باهام چیکار داره میخواد درمورد اون پیام حرف بزنه

مرینت: سلام

آدرین: سلام

مرینت: باهام کاری دارین

آدرین: میخوام اون پیام رو دوباره بررسی کنم

مرینت: ام... من قهمیدم چه کسی اونو فرستاده

آدرین: کی؟

بعدش همه چیز رو براش تعریف کردم باتعجب بهم نگاه کرد

آدرین: به خاطر اون عصبانی شدی این که اشکالی نداره خداروشکر یکی دیگه نبوده

مرینت: الان شما منو اخراج نمی کنی

از زبان آدرین

رفتم سمتش من جلو می رفتم اون به عقب میرفت که به دیوار رسید به دیوار تکیه داده بود دستمو گذاشتم رو دیوار و..

از زبان مرینت

اومد سمتم یعنی میخواد چیکار کنه همینجوری داشتم میرفتم عقب که به دیوار رسیدم دستش رو گذاشت رو دیوار و سرش رو آورد به سمتم یعنی میخواد منو ببوسه ولی نه منو نبوسید به جاش تو گوشم گفت؛: نترس اخراجت نمیکنم این کار خواهرت بود نه کار تو. با خواهرت آشتی کن مطمئنم خیلی پشیمونه

اینو گفت و از اتاق خارج شد و رفت اوه خداروشکر کاری نکرد. شاید حق با اونه یعنی زویی الان پشیمونه

از زبان زویی

با لوکا برای مهمونی برنامه ریزی کردیم و لیست مهمونارو آماده کردیم و قرار شد یه جای زیبایی که استخر هم داشت برای مهمونی اجاره کنیم

بعد از این کارا لوکا منو رسوند خونه رفتم خونه و لباسام رو عوض کردم و کمی خوابیدم. بیدار شدم دیدم شب شده از اتاقم بیرون اومدم دیدم مرینت برگشته رفتم در اتاقش رو زدم و گفتم

زویی: میتونم بیام

مرینت: اره

وارد شدم دیدم مرینت رو تخت نشسته رفتم کنارش نشستم. مرینت هیچی نمی گفت

زویی: سلام.. آبجی

مرینت: سلام. کاری داری

زویی: اره

چشامو بستم و شروع کردم به حرف زدن

از زبان مرینت

دیدم زویی چشاشو بست و گفت

زویی: ببین خواهر من کار اشتباهی کردم خودم هم پشیمونم انتظار ندارم منو ببخشی حقم داری ولی معذرت میخوام من کاری کردم که قابل بخشیدنی نیست

دستمو گذاشتم رو شونش و گفتم

مرینت: آبجی اشکالی نداره منم بخشیدمت همین که پشیمون شدی کافیه ولی تو تقصیری نداری من نباید هر روز روت آب بریزم