قولی که زیرپا گذاشته شدp47
سلام. من بعد از قرن ها پارت دادم. میخواستم ببینم که چقدر ظول میشکه که یکی درباره ی ادامه داشتن یا نداشتن رمان سوال بپرسه ولی ظاهرا هیچکس اهمیت نمیداد* شکست عشقی خوردن* منم دیدم نزدیک یک هفته اس که پستی نذاشتم تصمیم گرفتم پست بزارم. رای گیری درباره ی بهترین ادیت فقط 8 روز دیگه بازه. برید رای بدید.
این پارت خیلی کوتاهه.
خطوط مورب: صحبت نسخه ی فعلی شخصیت داخل خاطراتشون.
(جنازه1)
(پیش بقیه ی پسر ها)
لوکا: بچه ها کسی اون دو تا دیده؟
مکس: من یکی که ندیدم. اونا واقعا سریع بودن.
ایوان: بچه ها من یک سوال دارم. به نظر تون کیم و دیمین داشتند توی مسابقه ی دو ی مدرسه تظاهر میکردن؟ چون اونا امروز داشتند سریع تر از هر وقت دیگه ای می دویدند. یعنی من می دونم کیم یه احترام خاصی نسبت به الکس داره ولی اون پسره تازه وارد دیمین چی؟ برای چی اون جلوی خودش رو گرفت؟
لوکا: نمیدونم. باید از خودش بپرسی.
مکس*با تردید و نگرانی به گوشیش نگاه میکنه*: ام...بچه ها؟
ایوان: چی شده؟
لوکا: مشکل چیه؟
مکس: نظرتون چیه که نقشه مون برای متحد کردن دیمین برای عملی کردن پلن آدرینت رو یکم به تعویق بندازیم؟
لوکا: چرا می پرسی؟ *لوکا حس خوبی به علت این سوال نداره*
مکس* آب دهنش رو قورت میده*: چجوری بگم...به نظر میرسه کیم و دیمین به طور تصادفی یه جنازه پیدا کردن و الان منتظر پلیس هستن.
*لوکا و ایوان با شنیدن این خبر رنگشون می پره*
ایوان: چی؟
مکس: تازه این نیست. کیم میگه که فکر میکنه دیمین قبلا مقتول رو می شناخته.
(دیمین)
(سال ها قبل)
*دختر بچه ای با مو های آبی و چشم های قهوه ای به شکلی رسمی جواب میده*
دختر: من کاگامی تسوگی هستم(نویسنده: فامیلش رو یادم نمیاد از خودم یه فامیلی در اوردم)
*پسر بچه ای با مو های تقریبا نارنجی و چشمان قهوه ای- طلایی با لحن شادی جواب میده*
پسر: منم دیمین الکساندر هستم! میتونی من رو دیمین صدا کنی!
کاگامی * تعظیمی رسمی میکند*: از آشنایی با شما خوشبختم آقای الکساندر.
گذشته...نمی فهمم که چرا دارم دوباره این خاطره رو مرور میکنم. شاید چون این اولین خاطره ی من از اونه.
اولین خاطره من از شخصی به نام...
کرم دارم. دوست داشتم جای حساس قطع کنم. تا کسی هم جویای حال دو داستان دیگه ام نشه هم از اون دوتا داستان پارت نمیزارم.