p3 💜 Love strange
بفرما ادامه مطلب
دو روز بعد
از زبان آرورا
لوکاس بخیه های صورتش رو باز کرده بود و قرار بود امروز به مدرسه بیاد از غذا امروز تمرین مبارزه هم داشتیم فکر کنم لوکاس مبارزه نمیکرد یا شایدم میکرد
از روی تخت بلند شدم موهام رو شونه زدم و مدل دم اسبی بستم کیفم رو روی شونم گذاشتم و به سمت مدرسه راه افتادم تو راه میشا و مکس رو دیدم و رفتم پیششون اما لوکاس رو ندیدم یعنی امروز هم نمی اومد ؟
تو این فکرا بودم که متوجه شدم چیزی روی شونه ام نشسته
سرم رو برگردونم یه موش خاکستری روی شونم نشسته بود به چشم هاش دقت کردم و متوجه شدم اون لوکاسه
من : شرمنده اینجا سواری مجانی نداریم خودت دوتا پا داری قد چهار تای من با همونا بیا
موش از روی شونم بلند شد و تبدیل شد
لوکاس: یعنی من برم رو شونه ی درخت بشینم بهتر از تو باهام رفتار میکنه مردم دوست دارن ماهم دوست داریما
میشا و مکس شروع کردن به خندیدن لامصب انگار قرص خنده خورده بودن یا موادی چیزی کشیده بودن این دوتا
میشا: ای خدایا چقدر خندیدم خب بسه دیگه الان دیرمون میشه
لوکاس: چطوره مسابقه بدیم هرکس دیرتر به مدرسه برسه باید یه کتک مفصل بخوره
میشا: ای آقا اینجوری که من تا آخر ماه له میشم
لوکاس: خب به جاش هرکی دیرتر برسه باید با هیلدا دوست بشه
من میشا و مکس: باشه
من: ۳ ۲ ۱ شروع
چهارتایی شروع کردیم به دویدن چند دقیقه بعد
لوکاس اولین نفر به مدرسه رسید
و میشا آخر
میشا: بدبخت شدم ( نفس نفس زنان)
لوکاس: بیخیال من فقط میخواستم ببینم کی بیشتر از هیلدا بدش میاد ظاهراً خودم از همتون بیشتر بدم میاد
من : اره واقعا کم مونده بود پرواز کنی
مکس: خب بریم داخل
رفتیم داخل مدرسه و به کلاس رسیدیم داخل شدیم و نشستیم سر جاهامون
خانم کاساندرا وارد کلاس شد و بعد حضور غیاب بچه هارو برای تمرین به جنگله بیرون مدرسه برد
معلم: خب بچه ها یه یار پیدا کنید و باهاش مبارزه کنید
جایشو: خانم لوکاس نمیتونه مبارزه کنه مصدوم شده
لوکاس: مگه من با صورت مبارزه میکنم ؟
جایشو: نه آخه دلم نمیاد به یه اسیب دیده حمله کنم
لوکاس شروع کرد به خندیدن
جایشو: چیش خنده داره ؟
لوکاس: من نصف جون هم باشم از پس تو بر میام
معلم : خب پسرا کافیه دیگه من حریف هارو انتخاب میکنم به خودتون مسلط باشید
آرورا و جایشو
مکس و هیلدا
میشا و جینا
لوکاس و آرتور
برید سر جاهاتون
ایول با اون حروم زاده افتاده بودم و می تونستم حسابش رو برسم مگه یه تبدیل شونده اسب چقدر میتونست قویی باشه
رفتم سرجام و گارد گرفتم
معلم: شروع
تبدیل به گرگ شدم و با سرعت به سمتش حمله کردم
اما با اون لگد اسبیش پرتم کرد اون طرف
لبم خونی شده خون روی لبم رو پاک کردم چ دوباره به سمتش هجوم بردم
خودم رو از زیر پاش رد کردم و با دندون سمش رو گرفتم و به پایین کشیدم
باعث شد تعادلش رو از دست بده و روی زمین بیوفته
تقریبا مبارزه رو برده بودم
معلم: هرکسی که زودتر حریفش رو از دایره مبارزه بیرون کنه جایزه داره
جایشو روی پاهاش بلند شد و دوباره گارد گرفت
به سمت درخت پشت سرم رفتم و خودم رو به رو با تنه اش بالا کشیدم و با تمام قدرت پرشی به سمت جایشو زدم و اون رو از دایره مبارزه بیرون کردم اما ظاهراً لوکاس قبل من مبارزه اش رو تموم کرده بود
جایشو و ارتور تبدیل به آدم شده بودن و بیرون دایره مثل جنازه ولو شده بودن
راستش خیلی دلم خنک شده بود
مکس و میشا هم مبارزه هاشون رو تموم کردن
فکر کنم برای راند دوم حریف ها عوض میشد
امیدارم مثل هفته پیش مسابقه بدیم باهم شرط میبندم برنده میشم
معلم: خب برای راند دوم مسابقه ی سرعت هست
اولین کسی که دیوار مدرسه رو لمس کنه برنده اس
همگی شروع کردیم به دویدن من و لوکاس مثل دوتا
ماهی به دنبال هم میدویدیم و بقیه پشت سرمون بودن نزدیک ترین فرد بهمون جایشو بود
تعجبی هم نداشت که به عنوان یه اسب انقدر سریع باشه
آخرین نفرات آرتور و هیلدا بودن که به دیوار رسیدن و لوکاس دوباره اول شد
من: آخه چطوری صبحانه چی خوردی ؟ نکنه بوفالو ؟
لوکاس: نخیر اصلا صبحانه نخوردم اصلا تو منطقه محافظ شده من بوفالو از کجام بیارم بخورم ؟
مکس: منم اگه دو روز مثل خرس قطبی رو تخت ولو بودم آنقدر انرژی داشتم
لوکاس: یه جوریی میگی انگار من نشستم پفک و خوراکی خوردما برو خداتو شکر کن مثل من نصف صورتت پاره نشده
میشا: ناهار کی میخوریم ؟
با حرف میشا سه تایی رفتیم رو هوا از خنده
میشا قیافه ناراحت به خودش گرفت و گفت: خب مگه چیه ؟
مکس: بریم بالا ناهار میخوریم من یکی که خیلی گشنمه
لوکاس: دوتا شکمو دقیقا برای هم ساخته شدن
مکس: ای ساکت شو ببینم خودت هرروز چهار برابر همه ی ما غذا میخوری
لوکاس: کی چی کجا ؟ فکر کنم منو با آرورا اشتباه گرفتی
من : ای بی شعوره کم خرد الان حسابتو میرسم
لوکاس: تکذیب شد
من: نخیر تایید شد
معلم: بچه ها به سالن غذا خوری برید لطفاً
میشا: هی شما دوتا بعداً همدیگه رو بکشید الان وقت ناهاره
لوکاس:چشم مامان خانوم
میشا: ای کوفت بعد ۱۰ سال این هنوز دلقکه
من : تازه کجاشو دیدی تو
شروع کردیم به خندیدن و به سمت سالن غذا خوری راه افتادیم
غذای امروز استیک دودی بود من عاشق استیک ام
غذا رو تحویل گرفتیم و رفتیم نشستیم سر میز و شروع کردیم به خوردن بعد مبارزه خیلی گشنه ام شده بود تقریبا ۲ ماه دیگه مسابقات آمادگی جسمانی شروع میشد
خیلی دلم میخواست شرکت میکنم
الان وقتی خوبی بود و تصمیم گرفتم نقشه ام رو به بقیه بگم
من : خب بچه ها.....
اینم از پارت جدید امیدوارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه از دوتا رمان دیگهای هم که مینویسم حمایت کنید لطفاً فکر کنم یک کوچولو غلط زیادی کردم آخه دارم سه تا رمانو با هم مینویسم پس اگه میبینید دیر پارت میدم لطفاً ناراحت نشید لایک و کامنتاتون خیلی بهم انرژی میده حمایت فراموش نشه خدانگهدار ❤️
اگه بدون لایک و کامنت بری حلالت نمیکنم 🗡️
#برای_زحمات_نویسندگان_ارزش_قائل_شویم
اگر تا الان پستی رو خوندی خوشت اومده و لایک کامنت برای اون شخص نذاشتی بدون به زحمات اون بی اعتنایی کردی
پس همیشه حتی شده با یه لایک به اون فرد انرژی بده ❤️
با همتون بودم خوشگلا 😂🤩