you will back 🪅 P5 🪅
امروز فشار شدیدی خوردم و تو مدرسه عر زدم اذیتم نکنید :)
شنبه بود.
لباسامو جمع کردم و به سمت فرودگاه رفتم.
تا پروازم یک ساعت مونده بود.
یه آبمیوه گرفتم و خوردم. همه یا با خانواده هاشون یا با رفیقاشون اومده بودن. فقط من بودم که تنها بودم.
کم کم یه ساعت گذشت و سوار شدیم.
تیک آف انجام شد و کم کم ابر هارو دیدم.
قرار بود وقتی میرم لندن، کنار اون باشم. سرمو روی شونه هاش بذارم و کل سفرو بخوابم. اما الان صندلی بغلم، فقط خالی بود و خالی.
به ابرها نگاه کردم و خاطراتمونو مرور کردم.
رفتم لندن، بخاطر اینکه از پاریس متنفر بودم. فقط بخاطر اینکه ادرین پاریس رو دوست داشت موندم .
میخواستم متقاعدش کنم که باهم به لندن بریم. ولی.. خب... خودش تنهایی رفت.
و من هم بودجم به جایی دیگه جز لندن نمیرسید.
حتی با ادرین هم رودررو بشم، بازهم برام مهم نیست.
چون به بدترین حالت ممکن ولم کرد.
آدرین ( هم اکنون لندن ) :
توی لندن، فردی که توی شرکت مد من کار میکرد ،
( نکته ، ادرین یه شرکت مد و یه خونه ی بزرگ داره و تا ساعت 9 توی شرکتشه. )
یک فرد خیر بود که دوست داشت به همه کمک کنه. ولی، خب میتونست حال منو خوب کنه؟( اسمش تامه. )
همونطور که جینا با لباس زشت بازش روی پاهام نشسته بود، بیخیال از روی صندلی پاشدم و افتاد زمین...( پق ( صدای نشیمنگاه جینا 🫠 )
گفت: اوخخخ. پات درد گرفت عشقم.؟ که بلند شدی؟
گفتم : تو جام بشین. برمیگردم.
تمومممم
بخدا 7 تا مشق دارم میخواین لیست بدم !