you will back 🪅 P5 🪅

bahar:) bahar:) bahar:) · 1402/09/19 15:48 · خواندن 2 دقیقه

امروز فشار شدیدی خوردم و تو مدرسه عر زدم اذیتم نکنید :)

 

 

 

شنبه بود. 

لباسامو جمع کردم و به سمت فرودگاه رفتم.

تا پروازم یک ساعت مونده بود.

یه آبمیوه گرفتم و خوردم. همه یا با خانواده هاشون یا با رفیقاشون اومده بودن. فقط من بودم که تنها بودم.

کم کم یه ساعت گذشت و سوار شدیم. 

تیک آف انجام شد و کم کم ابر هارو دیدم. 

قرار بود وقتی میرم لندن، کنار اون باشم. سرمو روی شونه هاش بذارم و کل سفرو بخوابم. اما الان صندلی بغلم، فقط خالی بود و خالی.

به ابرها نگاه کردم و خاطراتمونو مرور کردم.

رفتم لندن، بخاطر اینکه از پاریس متنفر بودم. فقط بخاطر اینکه ادرین پاریس رو دوست داشت موندم .

میخواستم متقاعدش کنم که باهم به لندن بریم. ولی.. خب... خودش تنهایی رفت. 

و من هم بودجم به جایی دیگه جز لندن نمیرسید.

حتی با ادرین هم رودررو بشم، بازهم برام مهم نیست.

چون به بدترین حالت ممکن ولم کرد.

 

 

آدرین ( هم اکنون لندن ) :

توی لندن، فردی که توی شرکت مد من کار میکرد ، 

( نکته ، ادرین یه شرکت مد و یه خونه ی بزرگ داره و تا ساعت 9 توی شرکتشه. )

یک فرد خیر بود که دوست داشت به همه کمک کنه. ولی، خب میتونست حال منو خوب کنه؟( اسمش تامه. )

همونطور که جینا با لباس زشت بازش روی پاهام نشسته بود، بیخیال از روی صندلی پاشدم و افتاد زمین...( پق ( صدای نشیمنگاه جینا 🫠 )

گفت: اوخخخ. پات درد گرفت عشقم.؟ که بلند شدی؟

گفتم : تو جام بشین. برمیگردم.

 

تمومممم

بخدا 7 تا مشق دارم میخواین لیست بدم !