رمان عشق بی پایان پارت 9

𝒜.ℛ 𝒜.ℛ 𝒜.ℛ · 1402/09/18 14:55 · خواندن 3 دقیقه

سلام اومدم با پارت جدید امیدوارم خوشتون بیاد 💙

راستی ازحمایت پارت قبل خیلی راضی بودم🧡

🤡

دیگه از زبان زویی نیست:) 

از زبان مرینت 

داشتم کار میکردم که یکی در اتاق رو زد 

مرینت: بفرمایید داخل

بعد در اتاق باز شد آدرین بود 

آدرین: سلام 

مرینت: سلام 

آدرین:میبینم که داری کار میکن، فقط زیاد به خودت فشار نیار چون دکتر گفته، ممکنه دوباره بیهوش بشی

مرینت: باشه 

آدرین: آفرین، من دیگه میرم خداحافظ 

مرینت: خدا حافظ 

بعدش رفت فکر کنم حق با اونه نباید زیاد به خودم فشار بیارم ولی بایدم کار کنم از این فکرا بیرون اومدم و دوباره شروع کردم به کار کردن(عزیزم به خودت فشار نیار فردا میمیری آدرین دیوونه میشه🤡😅) 

از زبان آدرین 

از اتاق مرینت بیرون اومدم یه حس عجیبی داشتم نمیدونم این حس چیه ولی حس خوبیه از این فکرا بیرون اومدم و رفتم اتاق کارم که یکی در اتاقمو زد 

آدرین: بله

سوفیا: آقای اگراست، خواهرتون اومده 

آدرین: باشه بگید بیاد داخل

بعدش خانوم سوفیا رفت و آلیا اومد 

آلیا: سلام چطوری

آدرین: مگه تو نباید الان سرکلاس باشی تا درس بدی

آلیا: من تاحالا مرخصی نرفتم برای همین مدیر مدرسه اجازه داد برم مرخصی. 

آدرین: اها، با من کاری داشتی 

آلیا: نه اومده بودم مرینت رو ببینم

آدرین: پس چرا اومدی اتاق من 

آلیا: گفتم یه سری بزنم و برم، خب دیگه من میرم پیش مرینت

آدرین: باشه خداحافظ 

بعد از اینکه رفت گوشیم زنگ خورد گوشی رو برداشتم آدرین: سلام نینو

از زبان مرینت

داشتم کار میکردم که در باز شد و آلیا وارد شد مگه الان نباید سرکار باشه چرا اومده اینجا

آلیا: سلام دختر خوبی

مرینت: سلام اره خوبم

آلیا: اومدم درمورد اون مهمونی سوال بپرسم

مرینت: ببینم تو الان نباید سر کار باشی

آلیا: مرخصی گرفتم 

مرینت: خب گفتی میخوای درمورد مهمونی حرف بزنی، چه مهمونی!!؟؟ 

آلیا: دیشب زویی زنگ زد گفت یه مهمونی کوچیک راهراه بندازه 

مرینت: اها اون مهمونی

آلیا: این مهمونی مناسبتی داره؟ 

مرینت: نه، یادته بهت گفتم زویی عاشق لوکا شده لوکا رو توی کافه دیدیه نمیدونست چچی بگه برای همین گفته یه مهمونی میخواد راه بندازه

آلیا: اها پس که اینطور 

آلیا: باشه من دیگه میرم با نینو قرار دارم

مرینت: باشه خدا حافظ 

از زبان آدرین

(ادامه ی گفت و گو با نینو

ننینو: سلام داش 

آدرین: چیشده کاری داری 

نینو: ببین با آلیا قرار دارم ولی کاری برام پیش اومده نمیتونم برم میشه خودت به آلیا بگی من روم نمیشه بهش بگم

آدرین: داش حله 

از زبان مرینت..... 

----------------------------------------------

2608 کاراکتر 

خب اینم از این پارت امیدوارم خوشتون اومده باشه 💜❤

لایک وکامنت فراموش نشه ❤🔪

(برای پارت بعد 30کامنت و 25لایک) 

 

باییی👋🧡🖤