بره ی ناقلای من پارت 5
سلامممم
بریم برای یه پارت جدید...
ادامه ی پارت قبلی...
رفتم طبقه ی بالا و سشوار رو از کشو در آوردم و و اومدم روشنش کنم که موهامو خشک کنم که در اتاق باز میشهههه و به نظرتون قیافه ی چه کسی رو به رو میشممم؟
خب معلومه آدرین!
من:بفرمایید در زدنم که بلد نیستی!
آدرین نیشخندی زد و گفت:
آدرین:اون زبونتو کوتاه میکنم اونم به موقع بیا شام بخور بعد موهاتو خشک کن!
من:باشه باشه یه روزی زبونم رو کوتاه میکنی!الان میام!
آدرین:گفتم الان بیااا!
صداش رو یکم برد بالا که باعث شد بترسم برای همینم سریع سشوار گذاشتم روی میز آرایشی و سریع رو به روش وایسادم که سری تکون داد و رفتیم پایین رفتیم سمت آشپزخونه صندلی رو کشید و روش نشستم روبه روی آدرین نشسته بودم بدون اینکه تارف کنه برای خودش راتاتوئیل کشید و خورد!((اگه نمیدونی راتاتوئیل چیه بزن گوگل)).
تا آخر شام حرفی زده نشد یکم غذا خوردم و جام بلند شدم و بشقابارو جمع کردم و سریع رفتم اتاق تا موهامو خشک کنم سشوار رو به برق زدم و شروع به خشک کردن کردم!
موهامو کامل خشک کردم و سشوار رو سرجاش گذاشتم و رفتم پایین دیدم آدرین داره فیلم میبینه !
رفتم طرف کاناپه و روش نشستم که آدرین گفت:
آدرین:مرینت دانشگاه با آژانس میری اگه با تاکسی بری کارت ساخته است و اینکه آدرسم میدونی اوکی؟
من:باشه من میرم به خوابم خسته ام!
سرش رو تکون داد و منم رفتم اتاق در اتاق رو بستم و دراز کشیدم رو تخت و به یه ثانیه نکشید که خوابم برد!
با آلارم گوشیم از خواب بلند شدم دیدم که آدرینم نیست خوب رفته دیگه شرکت!
رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون و رفتم پایین طرف آشپزخونه رفتم و سر سری صبحانه خوردم و رفتم بالا لباس بیرونیامو پوشیدم و موهامو درست کردم و کیفمم ور داشتم و رفتم پایین!
کلید رو ور داشتم و رفتم بیرون!
رفتم آژانس بگیرم اما بلد نبودم برای همین رفتم سوپری و رو به فروشنده گفتم:
من:سلام شما اینجا ایستگاه تاکسی میشناسید؟
فروشنده آدرس رو داد و منم رفتم اونجایی که گفت!
*****
تاکسی اومد سوار شدم و آدرس دانشگاهو دادم و رفت!
****
با خستگی تاکسی گرفتم و تا اونجایی که آدرس خونه رو بلد بودم آدرس رو به راننده گفتم!
باخستگی در رو باز کردم و رفتم داخل خونه رفتم طبقه ی بالا لباسامو عوض کردم و رفتم آشپزخونه و شروع به غذا درست کردم کردم!
غذا رو درست کردم و نشستم رو کاناپه و که صدای چرخیدن کلید داخل در پیچید!
آدرین اومد داخل خیلی خسته بود و کت و شلوار پوشیده بود!
منو یه دید زد و رفت بالا بعد چند دقیقه ی دیگه اومد پایین منم غذا هارو چیندم خودمم نشستم روی صندلی و آدرینم نشست و شروع به خوردن کرد!
آدرین گفت:
آدرین:خب رفتی دانشگاه؟
من:آره تاکسی اصلا پیدا نمیشد خونه تم چقدرم بد مسیر...
با صدای برخورد دست آدرین با میز ترسیدم با چشمای به خون نشسته به من نگاه کرد و بلند شد و موهامو کشید و برد داخل هال و یه سیلی محکمی به من زد و با داد گفت:
آدرین:من بهت گفتم با آژانس بعد تو اومدی با تاکسی رفتی هانننننن؟
با ترس و نفرت بهش نگاه کردم و دوباره بهم سیلی زد و یقمو گرفت و دوباره یه سیلیه دیگه زد و با شدت منو پرت زمین!
لبم پارت شده بود شوری خون رو قشنگگگ حس میکردم!
آدرین:اینم یه درس عبرت که دیگه حرفمو گوش کنی و فردا شبم میریم مهمونی یادت باشه بره ی ناقلای زبون دراز!
پایان...
پارت بعدی 40کامنت و 40لایک...