رمان عشق بی پایان پارت 7
سلام خب پارت قبل حمایت نکردید امیدوارم این پارت رو حمایت کنید ♥😔
چرا من رو نگاه میکنی برو ادامه 🤡
هنوز از زبان آدرین هست:)
تام: چرا اینجا نمیمونی میتونی تو اتاق مرینت بخوابی
مرینت و آدرین: اینجا؟!
سابین: چرا که نه، تخت مرینت هم دونفره هست
از زبان مرینت
از حرف مامان و بابا شوکه شده بودم
زیی: خوش به حالت آبجی
مرینت: چرا این کجاش خوبه
زویی: آخه میدونی میخواستم من هم پیش لو..
حرفش رو قطع کردم
مرینت: خودم میدونم میخواستی پیش لوکا بخوابی(این حرفا رو یواش میگفتند تا کسی نفهمه و اینکه مرینت میدونه زویی عاشق لوکا هست)
زویی: ببین قبل از اینکه بخوابی بیا اتاقم میخوام یه چیزی بهت بگم
مرینت: باشه
نمیدونم چی میخواد بگه، بعد از اینکه شام رو خوردیم با آقای اگراست نشستیم فیلم نگاه کردیم بعد رفتیم اتاق هامون تا بخوابیم آقای اگراست هم به آلیا پیام داد و گفت که توی خونه ی نینو میمونه آلیا رو هم سر کار گذاشته بود😂😅
مرینت: آقای اگراست من میرم زویی بهم گفته میخواد باهام دمورد چیزی حرف بزنه
آدرین: باشه خانم دوپن چنگ شما برید و اینکه لطفا توی شرکت آقای اگراست صدام بزنید و جاهای دیگه آدرین صدام کنید چون از رسمی بودن خوشم نمیاد
مرینت: باشه شماهم منو مرینت صدام بزنید
بعد از اتاق خارج شدم ورفتم اتاق زویی و زویی هم تمام اتفاق توی کافه رو بهم گفت
مرینت: پس منم میام فقط آلیا و آدرین هم به مهمونی دعوت کن
زویی: باشه، تو از کی به آقای اگراست آدرین میگی
مرینت: فقط جاهای غیر از شرکت آدرین صداش میزنم، من دیگه رفتم بخوابم
بعدش از اتاق زویی بیرون اومدم و به اتاق خودم رفتم دیدم که آدرین توی تخت خوابیده پتو رو روش کشیدم و خودم هم روی تخت خوابیدم ولی باورم نمیشه که با آدرین خوابیدم.
از زبان آدرین
صبح شد دیدم توی بغل مرینت خوابیدم توی بغلش احساس آرامش بهم دست میداد برای همین خودمو زدم به خواب و همینجوری توی بغلش موندم تا ببینم چی میشه
از زبان مرینت
بیدار شدم دیدم بغل آدرین خوابم برده توی بغل آدرین احساس امنیت داشتم ولی به هر حال از بغلش در اومدم و به آدرین زل زدم اون خیلی جذاب و خوشگل بود ناخود آگاه گونه اش رو بوسیدم و از اتاق خارج شدم خودم هم نفهمیدم چرا این کار رو کردم
از زبان آدرین
همینجوری خودم رو به خواب زده بودم که مرینت بیدار شد یواشکی نگاش کردم از قیافه و نگاهش معلوم بود که نمیخواد از بغلم بیاد بیرون ولی از بغلم بیرون اومد بهم زل زده بود منم زود نگاهم رو ازش برداشتم که حس کردم لباش روی گونه ام هست اون منو بوسید باورم نمیشد بعد از اتاق رفت بیرون منم همینجوری مونده بودم......
-------------------------------------------------
2445 کاراکتر
لایک و کامنت فراموش نشه و لطفا حمایت کنید❤🖤
باییی👋♥