شکوفه ی گیلاس🍒🍃p4

۰۰ ۰۰ ۰۰ · 1402/09/12 20:10 · خواندن 3 دقیقه

خیلی حمایتتون خوب بودش🙂لطفا همیشه مثل پارت قبل حمایتم کنید:) بفرمایید ادامه:

پارت بعدی:۲۵ کامنت و ۱۵ لایک😃

با دستانم محکم به سرم فشار اوردم و بلند فریاد کشیدم جوری خودم رو خالی کنم تا از من دور بشه..(ازین جا برو!موجود کثیف!تو چند سال پیش برای من تموم شدی!حالا بند و بساطتو جمع کن و برو!)همرو با داد و فریاد تکرار کردم ،به قدری از عمد و از ته وجود جیغ کشیدم که حس کردم حنجرم پاره شده و دیگه صدام درنمیاد...

دیدم پرو پرو داره بهم نگاه میکنه و چیزی جز لبخند بر روی لباش نداره.

 نشستم زمین و پشتمو کردم بهش،ولی اونم اومد کنارم نشست ، با توان کمی که برای صدام مونده بود بهش التماس کردم که بره ،التماس میکردم و گریه میکردم که دست از سرم برداره،بهش گفتم درکم کنه من عزاداری و اومدنش بدتره..

تنها کاری که فکر کنم میتونست بکنه این بود که دستشو روی سرم بزاره و مثل قبلا بغلم کنه..

دختر لوس و بغلی بودم و دوست داشتم تو بغلش بمونم ولی فهمیدم و یادم اومد که این اون ادمه.. اون آدمی که  گولم زد و دررفت.. البته رفتنش تقصیر خودش نبود ولی بازم بازی با احساسات حس خوبی نداره، داره؟

دستشو پس زدم و پاهامو کشیدم زمین تا یکم ازش بتونم فاصله بگیرم،ولی بیشتر اومد سمتم،

وقتی دید میلی به دیدنش ندارم ،دستشو کرد داخل جیبش و نامه ای که براش نوشته بودم رو برداشت و نشونم داد:

_گفتی که تا اخرش میمونیم،مگه نه؟الان چرا بی میلی میکنی؟هنوزم به خاطر برادرت ناراحتی و منو مقصرش میدونی؟نکنه هنوزم فکر میکنی من باعث شدم که زن بگیره و از پیشت بره؟هوم؟

زبونم بند اومده بود.. راستشو میگفت و تاحالا بهم دروغ نگفته بود.. ولی بازم بعد از اون تماس تلفنی فکر میکنم که اون مقصره‌..

ولی از طرف دیگه دلم براش میسوخت..پسری که راستشو میگفت و من نمیخواستم دیگه باورش کنم،ته قلبم دوسش داشتم ولی الان نمیدونم.. گیر کردم..

+تاحالا .. تاحالا کجا بودی؟میدونستی به خاطر تو هرشب کابوس میدیدم؟همش کارای احمقانه میکردم؟البته بهتر شدم ولی تاثیر اون اتفاق هنوز نرفته میدونستی؟

_اره میدونم.. ولی الان پشیمونم!واقعا میگم.. پشیمونم ،پشیمونم و پشیمونم.. تا بعده هاهم میگم که پشیمونم،ولی نمیتونی یه فرصت دیگه بدی بهم؟اصلا میدونستی داری قضاوت میکنی؟

+من؟من قضاوتت کردم؟

_اره. خیلیم داری قضاوتم میکنی.. وقتی مرتکب کاری نشدم،وقتی من باعث زن گرفتم و رفتن برادرت نبودم دلیل نمیشه بیخودی به من تهمت بزنی..باز با این حال من هنوزم میخوام تو پیشم باشی..

+میتونی بهم وقت بدی؟

_تا کی وقت بدم؟..خیلی وقته که بهت وقت دادم.. ولی تو حتی توجه هم نکردی.

+فقط این بار.. یکم ازت وقت میخوام..

_باشه.. من تاحالا برات صبر کردم ، باز هم صب میکنم.ولی بهم فرصت بده باشه؟

+سعیمو میکنم..

_ممنونم..میخوای الان یچیزی ببینی؟

+چی؟

_میخوای حدس بزنی؟

+اذیتم نکن.چه چیزی داری؟

_چشماتو ببند

+اوم ...

_قول میدم خوشت بیاد

+باشه

و چشمامو بستم...

 

 

 

 

 

بچه ها یه سوال درم ازتون😃😃

اولا من توی معرفی رمان درمورد دوست پسر آنی گفتم ولی این پسری که الان توی رمانه اون نیست ،توی معرفی هم گفتم که شخصیت های جدید اضافه میشن 

حالا بنظرتون این پسره کیه؟رابطش با آنی و برادرش چیه؟

راستی این نمونه کارمه:

اگر سفارش داشتی خوشحال میشم پیویم پیام بدی تا راهنماییت کنم:)♡

فعلااا