دو پرستوی عاشق p5
سلام بچه ها خوبین ببخشید که دیر شد
بریم ادامه
....................................................................
از خواب بیدار شدم خیلی خسته بودم. ساعت 2 ظهر بود وای خدا با ادرین ساعت 3 قرار داشتم و زود رفتم یهچیزی خوردن و اماده شدم
یه لباس لش شفید و یه دامن کوتاه سیاه یه عطر خوش بوی زدم. و از خونه رفتم بیرون یه تاکسی گرفتمو به کافه رسیدم. رو یکی از صندلی ها نشستم و منتظر ادرین بودم
آدرین
دیرم شده بود زود یه لباس سفید و یه شروار ی پوشیدم و از خونه اومدم بیرون سوار میشین شدم و به کافه رسیدم،،،،
دنبال مرینت میگشتم که یه چشمم به یه دختر ه زیبا خورد واییییییییییی چقدر خوشکل بود اعع اون مرینت بود.
بهش نزدیک شدم وای چه بویی لباساش میداد خیلی عالی بود
مرینت
ادرینو دیدم بهش سلام کردم
و نشست و منم نشستم
گارسون برامون نوشیدنی اورد و ادرین گفت
+امم مرینت
-بله
+امم نمی دونم چی جو ری بگم
-خب بگو
+من چند روزیه که عاشقت شدم
-چی من😐
+آره خیلی هم فکر کردم تو فوق العاده ترین دختری هستی که من تا به حال دیدم
.............
بای لایک و کامنت فراموش نشه
ادامش خیلی باحاله پس بای