باند عشق پارت 2✨
خب بچه ها اینم از پارت دو امید وارم لذت ببرید و از این به بعد سریع سریع وبلاگ رو نگاه کنید چون فکر کنم مهسا موافقت نکرد که برای رمان کاور بزاره حالا اشکال نداره من بازم براتون میزارم برید ادامه 👇🏻🗡️
از زبان لوکا
رفتم خونه زویی داشت فیلم نگاه می کرد راجب سفر کاری هم بهش گفتم
زویی.داداش میشه منم بیام
لوکا.نه نمیشه چون که خیلی خطر ناکه و من اونجا نمی تونم دنبال تو باشم چون که این پرونده خیلی مهمه بیشتر اداره های پلیس می خوان این محرم رو بگیرند و اون باید ما باشیم
زویی.میشه بگی خاله بیاد جام (پدر مادرشون مردن)
لوکا.آره
خب بریم از زبان مرینت بشنویم (راستی بگم که اینا جدا از مادر پدرشون زندگی میکنند)
یجورایی خوشحالم چون این اولین باری هست که برای یک پرونده ی سطح بالا لوکا منو گفت همیشه معمولاً می گفت که خودش و پیتر برن دیگه رفتیم که و اونجا من رفتم شام درست کنم چون از صبح تا ساعت شیش اداره بودیم
پیتر هم بعد عوض کردن لباساش رفت فیلم ببینه اون توی اداره خیلی جدی هست ولی خونه شوخه راستش درک نمی کنم برای چی اینجوری هست دیگه ولش کنم رفتم و نودل رو گذاشتم توی آب خب میدونم یکم زود شام می خوریم معمولاً نودل درست شد و رفتیم سر نیز برای شام
پیتر.مرینت متمعنی که میخوای بیای
مرینت.معلومه که میام تازه آلیا هم میاد برای چی من نیام
پیتر. هر جور میلته ولی اونجا هواست رو جمع می کنی اوکی
مرینت.باشه بابا اوکیه
پیتر.امشب میری لباس هاتو توی ساک میریزی تا برای فردا آماده باشی فردا ساعت هفت پروازه قرارع بریم استرالیا
مرینت.یعنی اونا استرالیایی صحبت می کنند
پیتر.خب نه زبانشون فرانسوی هست
مرینت.باشه من غذا خوردم الان میرم ساک دوتامونو آماده می کنم
بعد رفتم و ساکا رو آماده کردم رفتم پایین و با پیتر سفره رو جمع کردیمو رفتیم خوابیدیم صبح پاشدیم صبحانه خوردیم و رفتیم ساک هارو برداشتیم و رفتیم فرود گاه
از اینجا به بعد از زبان نویسنده 😎
همه توی فرود گاه جمع شده بودن و داشتند باید هارو چک می کردند
لوکا.عشقم اونجا سوتی ندیا عزیزم برای جونت خطر ناکه
مرینت.نه عشقم نگران نباش
پیتر.هی دارین چی کار می کنین من اینجا هستم دیگه در جریان هستیم دیگه
آلیا.ولش کن
بعد پروازشون اعلام شد رفتم سوار هوا پیما شدند پیتر کنار آلیا بود مرینت هم کنار لوکا بود خلا رسیدند و رفتن تو یکی از خلاف کارا اومد جلو و گفت بله بفرمایید با کی کار دارید
لوکا.با آقای ............. کار داریم
خلاف کار.برین تو
همه رفتن توی دفتر کارشون یک آقای اومد و شروع به صحبت کرد مرینت حوسلش سر رفته بود برای همین رفت که توی اون جا قدم بزنه داشت همین جوری میرفت که یک کتاب خونه دید رفت داخلش تا کتاب های اون جا رو ببینه یک کتاب برداشت و وا کردش سرش توی کتاب بود برگشت که ........
خب بچه ها ببخشید کمه ولی همین قدر در توانم بود راستی حدس بزنید ........... اسم کی بود
لایک و کامنت فراموش نشه 😜