رمان استاد و دانشجوی مغرور و شیطون(معرفی🤡)
·
1402/09/10 13:01
· خواندن 1 دقیقه
🗿
مهسا پاکش نکن دارم کاور میسازم🤡
#استاد_و_دانشجوی_مغرور_وشیطون
#پارت_1
#ترلان
بالبخندشیطونی درکلاس رو زدم ومنتظر شدم
تا استاد جانمان اجازه ی ورود برمن را صادر نمایند!
بعد چند ثانیه با صدای کلفت و مردونه اش گفت:_بله؟
لبخندم و قایم کردم و درو باز کردم
اول با نگاه مظلومی سرم و بردم داخل وبه استاد نگاه کردم.
_استاد می شه بیام تو؟
با نگاه خشمگینی که قشنک حس کردم دارم خودم و خیس می کنم، نگاهم کردو
گفت:
_خانم تهرانی یه ربع از وقت کلاس گذشته ؛ الان دارین تو کلاس حاضر می شین؟
صدامو بغض دار کردمو گفتم:
_اخه استاد!
یاححح
برا پارت1
10لایک5کامنت🤡🔪