بازی عشق p⁹
**
جونگ کوک رونا رو برد و گذاشتش روی اپن توی آشپز خونه .
جونگ کوک سرش رو کج کرد که رونا سرش رو بلند کرد و دستاش رو گذاشت جلوی چشمش
جونگ کوک اول با تعجب کاراش رو نگاه میکرد و بعد که فهمید خجالت میکشه شروع کرد به خندیدن و گفت :
_تو هنوز خجالت میکشی.
+همممم
جونگ کوک کمی فکر کرد و گفت میخوای بگم خدمتکارا برن خودمون تنها باشیم.
+اممممم ....
_امممممم؟؟؟ یعنی اره ^^
رونا خنده ای کرد و گفت :
+اممممممم
_خدایا
جونگ کوک روبه خدمتکارا کرد و گفت :
_امروز رو مرخسید می تونید برید خونه .
خدمتکارا هم رفتن ... رونا دستش هنوز روی چشماش بود و از لای انگشتاش جونگ کوک رو نگاه میکرد .
_نمیخوای دستای کوچولوت رو از روی چشمات برداری؟
+اممممممممم
جونگ کوک از این حجم کیوت بودن رونا زد زیر خنده و دندون های خرگوشیش خودنمایی کرد
رونا که تازه متوجه ی اون دندونا شده بود که از هیجان دستاش رو برداشت و گفت:
+دندونات ... شبیه خرگوشی
جونگ کوک که دید رونا دستاش رو برداشته از فرصت استفاده کرد و جلو رفت و گازی از لپ رونا گرفت:
+ای ای ای ای ای
_ چیه درد داشت ... ببخشید
+خرگوش بد
رونا دستاش رو گذاشت روی لپ قرمز شدش و لباش رو جلو داد.
_ من خرگوشم
_نکنه میخوای اون یکی لپت هم قرمز بشه
+نه نه نه نه
جونگ کوک بعد از چند ثانیه گفت:
_خب حالا که خدمتکارا نیستن پس شام هم ندارییم ... چی میخوری ؟؟؟
+امممممم ... نمیدونم
_نظرت چیه بریم بیرون
رونا با خوشحالی دستاش رو بهم کوبید و همزمان گفت:
+بریمممم
جونگ کوک خنده ای کرد و دوباره شروع کرد به حرف زدن
_خوب ... حالا کجا بریم؟
+شهره بازییییی
_باشه .... بعدشم میریم چندتا چیز میخریم
+باش
_حالا برو لباسات رو عوض کن تا بریم.
+خب بزارم پایین
_بیا
جونگ کوک رونا رو بغل کرد و از روی اپن گذاشتش زمین .
رونا سریع از کنار جونگ کوک رد شد و رفت داخل اتاق و در و دشت و شروع کرد
دوستون دارم ❤️😉