The Love Story,P5

𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 𝐭𝐚𝐫𝐚𝐯𝐚 · 1402/09/07 15:49 · خواندن 4 دقیقه

:)

چیسین:جدا از اینا

تاکه!

_بله!

+تو دیگه الان یکی از کاپیتانای گاجونگی! و برات زشته ک...

_ک چی؟

+هیچی فقط فردا ساعت یک ب این ادرسی ک بت میدم بیا

_باشع ولی واسه چی؟

+چیزهه میفهمی حالا

_باش


فردا

نگا به ساعت کردم

داره یک میشههه 

زنگ زدم ب چونتا و اومد دنبالم و به جایی ک چیسین گفده بود رفتیم چیسین و دراک داشتن ی موتورو درست میکردن

_صلاااام بچه ه_

عای دراکک

×خفه شو دیگه:\نمیبینی داریم موتور جنابعالی رو درست میکنیم:\دو دیقه نیشتو نمیبندی:\مرتیکه تریاکی:\

_عیوا🤡

موتور برا من؟

+آره دیگه،تو مثلا الان.یکی از کاپیتانایی اونم ن هر کاپیتانی،کاپیتان دسته ی اول!برای ی کاپیتان گاجونگ بده ک موتور نداشته باشه

×آره دیگه چیسینم چوب کرد تووو..

+ببند

× آستین من که برات درستش کنیم

+بلی بلی

_اوهوم ممنون:)

+خاعش:)

×مجبورم وگرنه_

×نزن چیسیننن

باشهه خاهش میکنممم

=حیحی

_ناهویااااا

دیوونه ای مگه

با اون زخمایی ک داشتی اومدی بیرون از بیمارستانن

=شنیدم ک آولانتاسو بازداشت کردن اومدم نی نی کوچولوعاس چئون دانگو بزنیم بریم🤡

+حالا ک اومدی بعد درست شدن موتور تاکه میریم بزنیمشون 🤡

چن دقیقه بعد

+درست شددد

×هوففف

=بریم بزنیمشون؟

×بزا برسی بعد شروع کن به پاره کردن بقیه:\

+فعلا کار دارمم تاکه سوار موتورت شو

سوار موتورم شدم و با چیسین رفتیم دور زدیم

_فرمانده این موتوره رو از کجا آوردی شبیه موتور خودته

+این موتور سوکوعه

_سوکو؟همونی که آولانتاس گفت مرده؟

+آره!راستش اونو بیشتر از آولانتاس دوس داشتم 

_چجوری آشنا شدین؟

+راستش بر میگرده به وقتی که چهار سالم بود...

فلش بک

داشتم راه میرفتم که ب ی پسر بزرگتر از خودم خوردم و افتادم اونم یکم هُل داده شد به عقب

+حواست کجاس کوچولو؟

_حواس خودت کجاس عوضییی حرومزادههه جلو پاشو نگا نمیکنه طلبکارم هسسس واسا سر جات نشو_

×دِ برو اونور ، ببخشید که بهتون خورد از طرفش معذرت خواهی میکنم

+اشکالی نداره

_ولم کننن دراککک بزا نشونش بدم کی کوچولوعههه 

+خودافز کوچولو

_باز میگه کوچولووو دراکککک ورم کننننن حیف که دراک گرفتتم ببینمت تَجزییَت میکنمممم🤡

پایان فلش بک

بعد از اون روز چند باری اون پسر به محلمون اومد بار اولی که دیدمش رفتم سمتش و ی مشت بهش زدم اونم با ی انگشت شوتم کرد تو دیوار

اونموقع بود که فهمیدم کسایی هستن گه از من قوی ترن

واسه همین بود که با اون پسر دوست شدم و ازش یاد گرفتم که چجوری درست مبارزه کنم و بعد از تمرینای زیاد تونستم اونو شکست بدم

اون پسر، سوکو بود

_واو چه داستان جالبی داشتین

+تموم نشده،بعدا من چند نفر دیگه رو دور خودم و سوکو و دراک جمع کردم 

اونا هیرونو،آولانتاس،هیونگ و هاجیمه بودن و بعد هیرونو پیشنهاد درست کردن گاجونگو داد و ما هم درستش کردیم و شدیم اعضای بنیانگذار گاجونگ

_اوهوم،سوکو چجوری کشته شد؟

+نسل پنجم کاواهارا،تحت فرماندگی تاکئومی به ما حمله کرد و نبرد سختی با هم داشتیم 

ی روز که شدت دعوا زیاد شد یکی از کاپیتان های کاواهارا به من با چاقو حمله کرد و قلبم رو نشونه گرفته بود و هیچ جوره نمیتونستم خودمو نجات بدم 

ولی ی معجزه اتفاق افتاد

سوکو منو دید و خودشو پرت کرد جلوی چاقو و چاقو هم ب قلب قشنگش زده شد:)

اون لحظه،لحظه ی بی اعصابی هیونگ بود که ی تنه جلو رفت و هر کی رو میدید با چاقو میزد تا اینکه به تاکئومی رسید و تیکه تیکش کرد

و اینجوری نسل پنجم کاواهارا رو نابود کردیم اما قلب خودمون با زخمی شدن  سوکو نابود شد

چیسین:سوکووو سوکووو توروخدا نمیرررر لطفن منو تنها نذارر

همه داشتن پیش جسد بی جون سوکو گریه میکردن

سوکو:چ...چ...چ.‌..چیسین 

+بلههه

×همه ی خاطراتم دارن تو ذهنم مرور میشن

گفته شده این نشانه های کسیه که داره میمیره

یعنی من بلخره از زندگی خلاص شدم؟

+سوکوووو لطفا جوری حرف نزن که داری میمیریییی تا وقتی من زندم تو باید زنده بمونییی

×دیگه وقت این حرفا نیست

دراک و آولانتاس

÷بله

#بله

×من دیگه مرده به حساب میام لطفا بعد از من حواستون به چیسین باشه 

÷باشه 

×راستی حواستون ب اونور نیستا

هیونگ همه ی کاواهارا رو نابود کرد

÷عه

×دیدین ها؟خب دیگه

منم دیگه مردم و از دستم خلاص شدین

خودافز:)

+نهههههههههههههههه

÷سوکووووووووووووو

سوکو مرد و پلیس رسید و هیونگ رو بخاطر قتل عمد بازداشت کرد


صلااااام🤡چطور بود؟🤡امیدوارم خوشتون اومده باشه🤡⁴²⁶⁴ کاراکتر ب روایت سوکو،خودافز🤡:)