The Love Story,P5
:)
چیسین:جدا از اینا
تاکه!
_بله!
+تو دیگه الان یکی از کاپیتانای گاجونگی! و برات زشته ک...
_ک چی؟
+هیچی فقط فردا ساعت یک ب این ادرسی ک بت میدم بیا
_باشع ولی واسه چی؟
+چیزهه میفهمی حالا
_باش
فردا
نگا به ساعت کردم
داره یک میشههه
زنگ زدم ب چونتا و اومد دنبالم و به جایی ک چیسین گفده بود رفتیم چیسین و دراک داشتن ی موتورو درست میکردن
_صلاااام بچه ه_
عای دراکک
×خفه شو دیگه:\نمیبینی داریم موتور جنابعالی رو درست میکنیم:\دو دیقه نیشتو نمیبندی:\مرتیکه تریاکی:\
_عیوا🤡
موتور برا من؟
+آره دیگه،تو مثلا الان.یکی از کاپیتانایی اونم ن هر کاپیتانی،کاپیتان دسته ی اول!برای ی کاپیتان گاجونگ بده ک موتور نداشته باشه
×آره دیگه چیسینم چوب کرد تووو..
+ببند
× آستین من که برات درستش کنیم
+بلی بلی
_اوهوم ممنون:)
+خاعش:)
×مجبورم وگرنه_
×نزن چیسیننن
باشهه خاهش میکنممم
=حیحی
_ناهویااااا
دیوونه ای مگه
با اون زخمایی ک داشتی اومدی بیرون از بیمارستانن
=شنیدم ک آولانتاسو بازداشت کردن اومدم نی نی کوچولوعاس چئون دانگو بزنیم بریم🤡
+حالا ک اومدی بعد درست شدن موتور تاکه میریم بزنیمشون 🤡
چن دقیقه بعد
+درست شددد
×هوففف
=بریم بزنیمشون؟
×بزا برسی بعد شروع کن به پاره کردن بقیه:\
+فعلا کار دارمم تاکه سوار موتورت شو
سوار موتورم شدم و با چیسین رفتیم دور زدیم
_فرمانده این موتوره رو از کجا آوردی شبیه موتور خودته
+این موتور سوکوعه
_سوکو؟همونی که آولانتاس گفت مرده؟
+آره!راستش اونو بیشتر از آولانتاس دوس داشتم
_چجوری آشنا شدین؟
+راستش بر میگرده به وقتی که چهار سالم بود...
فلش بک
داشتم راه میرفتم که ب ی پسر بزرگتر از خودم خوردم و افتادم اونم یکم هُل داده شد به عقب
+حواست کجاس کوچولو؟
_حواس خودت کجاس عوضییی حرومزادههه جلو پاشو نگا نمیکنه طلبکارم هسسس واسا سر جات نشو_
×دِ برو اونور ، ببخشید که بهتون خورد از طرفش معذرت خواهی میکنم
+اشکالی نداره
_ولم کننن دراککک بزا نشونش بدم کی کوچولوعههه
+خودافز کوچولو
_باز میگه کوچولووو دراکککک ورم کننننن حیف که دراک گرفتتم ببینمت تَجزییَت میکنمممم🤡
پایان فلش بک
بعد از اون روز چند باری اون پسر به محلمون اومد بار اولی که دیدمش رفتم سمتش و ی مشت بهش زدم اونم با ی انگشت شوتم کرد تو دیوار
اونموقع بود که فهمیدم کسایی هستن گه از من قوی ترن
واسه همین بود که با اون پسر دوست شدم و ازش یاد گرفتم که چجوری درست مبارزه کنم و بعد از تمرینای زیاد تونستم اونو شکست بدم
اون پسر، سوکو بود
_واو چه داستان جالبی داشتین
+تموم نشده،بعدا من چند نفر دیگه رو دور خودم و سوکو و دراک جمع کردم
اونا هیرونو،آولانتاس،هیونگ و هاجیمه بودن و بعد هیرونو پیشنهاد درست کردن گاجونگو داد و ما هم درستش کردیم و شدیم اعضای بنیانگذار گاجونگ
_اوهوم،سوکو چجوری کشته شد؟
+نسل پنجم کاواهارا،تحت فرماندگی تاکئومی به ما حمله کرد و نبرد سختی با هم داشتیم
ی روز که شدت دعوا زیاد شد یکی از کاپیتان های کاواهارا به من با چاقو حمله کرد و قلبم رو نشونه گرفته بود و هیچ جوره نمیتونستم خودمو نجات بدم
ولی ی معجزه اتفاق افتاد
سوکو منو دید و خودشو پرت کرد جلوی چاقو و چاقو هم ب قلب قشنگش زده شد:)
اون لحظه،لحظه ی بی اعصابی هیونگ بود که ی تنه جلو رفت و هر کی رو میدید با چاقو میزد تا اینکه به تاکئومی رسید و تیکه تیکش کرد
و اینجوری نسل پنجم کاواهارا رو نابود کردیم اما قلب خودمون با زخمی شدن سوکو نابود شد
چیسین:سوکووو سوکووو توروخدا نمیرررر لطفن منو تنها نذارر
همه داشتن پیش جسد بی جون سوکو گریه میکردن
سوکو:چ...چ...چ...چیسین
+بلههه
×همه ی خاطراتم دارن تو ذهنم مرور میشن
گفته شده این نشانه های کسیه که داره میمیره
یعنی من بلخره از زندگی خلاص شدم؟
+سوکوووو لطفا جوری حرف نزن که داری میمیریییی تا وقتی من زندم تو باید زنده بمونییی
×دیگه وقت این حرفا نیست
دراک و آولانتاس
÷بله
#بله
×من دیگه مرده به حساب میام لطفا بعد از من حواستون به چیسین باشه
÷باشه
×راستی حواستون ب اونور نیستا
هیونگ همه ی کاواهارا رو نابود کرد
÷عه
×دیدین ها؟خب دیگه
منم دیگه مردم و از دستم خلاص شدین
خودافز:)
+نهههههههههههههههه
÷سوکووووووووووووو
سوکو مرد و پلیس رسید و هیونگ رو بخاطر قتل عمد بازداشت کرد
صلااااام🤡چطور بود؟🤡امیدوارم خوشتون اومده باشه🤡⁴²⁶⁴ کاراکتر ب روایت سوکو،خودافز🤡:)