تمام وجودمی پارت 19
سلاممممممم
بریم برای یه پارت طولانییییییی
ادامه ی پارت قبلی...
توی راه اصلا حرفی نزدیم اصلا حرفی نداشتیم!
رسیدیم خونه و من یک راست رفتم داخل اتاقم و لباسامو عوض کردم و توی تخت دراز کشیدم آدرینم اومد داخل لباسشو در آورد و گرفت خوابید به خدا اصلا حیا نداره!
بیخیال شدم و با خستگی گرفتم خوابیدم...
صبح روز بعدی...
با نوازش دستی از خواب نازم بلند شدم دیدم داره آدرین کرم میریزه!
من گفتم:
من:آدرین عزیزم کرم داری؟؟
آدرین:من کرم دارم یا تو که تا ساعت 12گرقتی خوابیدی و منو گشنه گزاشتی و گرفتی خوابیدی؟؟
من:تو کرم داری که از خواب نازم بلندم کردی!
آدرینم که انگار امروز سرکار نرفته و خوشحاله میخواست این بحث رو ادامه بده که گفتم:
من:باشه باشه من کرم دارم حالا هم پسر خوبی باش و برو بیرون میخوام لباسامو عوض کنم و برم دوش بگیرم!
آدرین:ما دیگه ازدواج کردیم من که تو دیدم دیگه چیزه دیگه ای هم داری؟؟
من با حرص جیغ زدم:
من:بی حیاااااااااااااااااااا من اصلا بچه هامو به تو نمیسپرم که مثل تو بی حیاااا شن!
آدرین با خنده سری تکون داد و رو به در حموم دراز کشید روی تخت که مثلا خوب منو دید بزنه!
نه دیگه اینجوری نمیشه باید خرش کنم:
من چشمامو شبیه خر شرک کردم((نویسنده:از اونجایی که شر کارتونش کلا خارجیه فرانسوی ها هم دادن و میدونن خر شرک کیه)) و گفتم:
من:آدرین عشقم برو بیرون!!!
آدرین:وای چقدر شبیه خر شرک شدییییی یعنی انگار با خر شرک ازدواج کردم نه نه من خر نمیشم برو حموم عشقم راه باز جاده دراز!
پوکر فیس به آدرین نگاه کردم و گفتم:
من:واقعا که اصلا داخل حموم لباسامو عوض میکنم!
آدرین:منم میام حموم خیلی عالی میشه !!((نویسنده:منحرف نشیدااا داره شوخی میکنه ها!))
دیگه قضیه داشت به جاهای باریک میکشید که گفتم:
من:امروز قراره برم پیش آلیا((نویسنده:نینو و آلیا ازدواج کردن و به خاطر اینکه آدرین و مرینت آمریکا بودن نرفتن به عروسیشون امروزم میخوان برن تا تبریک بگن))تو هم میای؟؟
آدرین با اسم آلیا اخماش توی هم رفت و سریع گفت:
آدرین:با وجوده پسرخاله ات(نینو)که ازش هیچی بعید نیست من باهات میام!
من:بابا آدرین عشقم اینجوری نکن نینو خیلی خوبه تازه اون مثل داداش نداشتنمه و اگه هوب بشناسیشش نیفهمی چقدر خوبه!
آدرین:میشه از این قضیه بیای بیرون؟
من:عشقم من خیلی وقته بیرونم!
پوکر فیس به من نگاه کرد که لبخند خجولی زدم که باعث شد لبخندی به لباش بیاد!
آدرین آروم پیشونیم رو بوسید و با خنده گفت:
آدرین:همیشه توی عصبانیتم با حرفات لبخند میاری روی لبام!
من:کاش حرفای تو هم لبخند میورد روی لبم!
پوکر فیس به من نگاه کرد و گفت:
آدرین:آدمو به غلط کردن میندازی میدونستی؟
من:آره بابا تو تازه فهمیدی؟
آدرین:خیلی پوروئی!
من:تازه فهم...
با لباش به روی لبام گذاشت حرفم نصفه موند!
آروم و ملایم میبوسید...
دست از بوشیدم ور داشت و آروم گفت:
آدرین:مرینت من خیلی دوستت دارم منو که یه روزی ول نمیکنی بری هان؟
من:چی میگی دیوونه من عاشقتم تو و بچه هامو برای چی ول کنم و برم؟؟
آدرین:دلم شور میزنه مرینت ترس وحشتناکی دارم که تو رو از دست بدم!
من:الکی این چیزا رو به دلت راه نده من تو و این دو تا بچه ها هیچ وقت ول نمیکنم!
آدرین:به هر حال اگه ولمم کنی هر چی که مال تو باشه رو خراب میکنم و از اینجا میرم جایی دور که نتونی بچه ها تو ببینی!
من:داری شوخی میکنی دیگه؟اصلا چرا از این حرفا میزنی هان منم الان که از اون موقعه ای حامله شدم دل نازک شدم میشینم گریه میکنما!
آدرین با خنده پیشونیمو بوسید و گفت:
آدرین:آره بابا نق نقو شدی حالا هم برو حموم من پایینم از بیرون چهارتا پیتزا سفارش بدم!
من:مهمون داریم؟
آدرین:نه سه تا تو یکی هم من!
من با جیغ گفتم:
من:من که دله نیستم که یه دونه هم زیادمه!
آدرین:اون روز چرا سه تا خوردی؟
من:چون گشنم بود!
شیش ماه بعد...
لوکا:من و مرینت عاشق همیم!
من که فقط اشک میریختم چیزی نگفتم!
آدرین گفت:
آدرین:تو داری دروغ میگی مرینت من و دوتا بچه هاش رو ول نمیکنه مرینت مگه دوستمون نداری؟
من خواستم بگم آره ولی اگه میگفتم آدرینم رو از دست میداد و برای همینم گفتم:
من:من و لوکا هم دیگرو دوست داریم من بچه ها رو دوست ندارم و بیشتر از همه تو رو آقای آگرست!
آدرین با بهت به من نگاه میکرد و گفت:
آدرین:دلم میخواد همین الان که توی دره ای خودمو بندازم پایین دره ولی نمیتونم به خاطر کسی که الکی بود دوست داشتن بچه هاشو و حتی من زندگیه بچه هامو و خودمو خراب نمیکنم به خاطر کسی که نمک نشناسه و عشقش دروغ بود خیلی نامردی مرینت خیلی !
آدرین راه شو کشید و رفت نه نه نرو آدرین ترو فقط دوساعت دیگه با لوکا عم تمام کاراش لو میره و میام بیشت لطفا نرو...
راهش رو کشید و رفت...
پایان...
پارت بعدی 45کامنت تازه کمم هست