Love or entertainment f2 p2

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/08/30 14:48 · خواندن 7 دقیقه

لایک کامنت یادت نره ❤️

از زبان نینو 

دیروز خیلی دلم میخواست برم خونه ی آلیا اما خب باید میرفتم بیمارستان پیش مادرم این روزا حالش خیلی خوب نیست الان ۲ ماهی میشه اینجاست 

دکترا خیلی امیدی به خوب شدنش ندارن چون خیلی وقته با وجود بیماری تنفسی که داره دکتر نرفته و حالش بده

دکتر: آقای لاحیف

من : بله ؟

دکتر: من ادم خوشبینی هستم اما واقعا به مادر شما امیدی نیست اما لطفاً بهش نگید میتونید باهاش حرف بزنید شاید آخرین بارتون باشه

من : ممنون از تلاش هاتون الان میرم

آخه چی داشتم میگفتم چه زحمتی از روز اول میگفتن اون میمیره هیچ تلاشی هم برای درمانش نکردن 

رفتم داخل اتاق مادرم روی تخت دراز کشیده بود به نظر بهتر میومد

من : سلام مامان حالت چطوره ؟ 

مونا: خوبم پسرم به نظر تو فکر میای چیزی شده ؟

من : نه چیزی نشده

مونا: من پسر خودمو میشناسم نکنه عاشق شدی

خنده ای کردم الحق که مامان ادمو خوش می‌شناسه

مونا: خب کیه چند سالشه

من : مامان آخه الان وقت این حرفاش

مونا: پس کی تو که یا سرکاری یا خونه ی خودت اصلا پس فردا من افتادم مردم نکنه میخوای بیای سر قبرم اینارو بهم بگی

من : خدا نکنه راستش اره یکی هست اسمش الیاست دختر خیلی خوبیه همسن خودمه

مونا: پسر ماهم رفت قاطی مرغا عروس دارم شدیم

من : عه مادر جان چی میگی عروس کجا بود

مونا: برو پیشش

از حرفش جا خوردم

من: جان چی ؟ 

مونا: تو اینهمه سال پیش من بودی حالا برو پیش اون

من : نه مادرجان نمیشه اخه میخواهم پیش شما باشم

مونا: ای بابا هنوزم بچه ای

من : عههه من بچم خدایا

مونا: برو برو بسه دیگه ۱۸ سال جلو چشمم بودی

قیافتو حفظ شدم برو پسرجان

من : خداحافظ

از بیمارستان رفتم داشتم می‌رفتم سمت سرکارم که یادم اومد امروز تعطیلم برگشتم خونه و روی مبل ولو شدم که صدای تلفن منو به خودم آورد

من : بله ؟ 

 لوید: سلام شاه داماد چطوری

خدایا آخه تو این هیری ویری باید این سریش زنگ بزنه گند تو این شانس

من: خوبم من داماد شما نیستم اینو بفهم

لوید : هستی پسر هستی تو و دختر من برای هم ساخته شدین روزالین خیلی از خوشش میاد

من : ولی من اصلا از اون خوشم نمیاد حالا گورتو گم کن

تلفن رو قطع کردم و شماره اش رو بلاک کردم 

و گرفتم خوابیدم

فردا صبح.. 

بلند شدم یه پیام رو گوشیم بود اگه لوید میبود خودمو میکشتم که دیدم مکس پیام داده

مکس: سلام رفیق ساعت ۶ یه پارتی داریم توهم بیا شاید یه جفتی یه چیزی برا خودت پیدا کردی

من : میام ولی دور جفت مفت رو خط بکش جان ما

مکس: باشه ولی تنها نیای که خودم خفت میکنم

من : باشه سعی میکنم

گوشی رو خاموش کردم چطوره به‌ آلیا بگم بیاد

حتما بهش خوش میگذره

گوشی رو برداشتم و به آلیا زنگ زدم

من : سلام صبح بخیر الیا

الیا: سلام چیکار داری تو اصلا کی هستی

از صداش معلوم بود خواب بوده 

من : میگم امشب یه پارتی هست ساعت ۶ اگه دوست داشتی گفتم باهم بریم منم نینو ام

الیا: باشه میام لیمو ممنون بابت دعوت

من : خواهش میکنم وایسا لیمو کیه من نینو ام

آلیا: حالا همون فعلا خداحافظ 

تلفن رو قطع کرد رفتم سمت آشپزخانه یه صبحونه برا خودم درست کردم یکم موهام رو مرتب کردم

یه دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم ساعت تقربیا ۳ 

یکم تو گوشی گشتم چندتا ویدیو تویوب دیدم

یکم کتاب خوندم تا ساعت بلاخره ۵ شد یه تیشرت طوسی با شلوار لی سیاه و کفش اسپرت پوشیدم یکم عطر زدم سوییچ ماشین رو برداشتم تا برم دنبال آلیا

دم در خونه الیا نگه داشتم و کمی منتظر بودم

که یه شماره ناشناس زنگ زد

من : لوید باز تویی ؟ 

روزالین: سلام عشقم حالت چطوره 

وایی چه صدای مزخرفی داشت با عشوه هم که حرف میزد دیگه بدتر

روزالین: عزیزم چرا جواب نمیدی

من: شرمنده از شدت صدای مزخرفت تو کپ موندم میمون

اینو گفتم و تلفن رو قطع کردم

الیا: سلام یاخدا چرا قیافت انقدر عصبانیه ؟

من  : همینجوری

یهو دیدم روزالین داره سمت من میاد

روزالین : به چه جرعتی تلفن رو من قعط میکنی پسر عمو ما از اول هم برای هم ساخته شده بودیم و تو نمیتونی اینو عوض کنی

من: چه نونی چه کشکی چرا خودت میبری میدوزی

هیچ مایی وجود نداره توام حتی منو دوست نداری فقط داری مسخره بازی در میاری تو خودت برای هر پسری اینجوری شل میکنی و بازی در میاری

 

روزالین: آها حتما به خاطر این دختره ی سیاه سوخته این حرفارو رو میزنی اصلا منم باهات میام

دیگه داشت زر زیادی میزد 

داشت عین میمون به در ماشین میپرید

روزالین: باز کن دیگه بازش کن

قبل اینکه دوباره بیاد گاز ماشین رو گرفتم و‌ در رفتم

من : خب پس دیگه نیاز به توضیح نیست خودت دلیلش رو دیدی

الیا: اره عجب موجودی رو مخی هست این بشر

اون بهت وقت پسر عمو؟ 

من: اره این موجود دختر عموی منه که تازه نیست

این خواهر زاده ی شوهر دوم مادرمه که پدر من نیست

الیا: آها

به راهم ادامه دادم تا بلاخره به پارتی رسیدیم

از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل راستش جای بسیار عجیبی بود پر از رقص نور و آهنگ های بلند و لباس های عجیب غریب بیشتر شبیه منبع سردرد ها بود تا مهمونی روی یه میز نشستیم تا یه نفسی تازه کنیم

الیا: حس خوبی به اینجا ندارم

گارسون: چیزی میل دارید ؟ 

الیا: یکم شراب لطفا

گارسون: چشم

من : الیا تو اصلا تاحالا شراب خوردی ظرفیت خودتو میدونی ؟ 

آلیا: راستش نه نمی‌دونم ولی یه شب که هزار شب نمیشه تو نمیخوری ؟ 

من : نه من باید رانندگی کنم نباید مست باشم 

الیا: باشه

کمی بعد

زدیم و رقصیدیم و خیلی حال داد اما حال الیا خیلی خوب نبود از صداش و حالش مشخص بود مست کرده شاید بهتر بود ببرمش خونه من ادم ض حالی نیستم اما اینجا دیگه جای موندن نبود

من: الیا بهتره دیگه بریم

آلیا: چی داری میگی ابر ابی ما تازه تکشاخ هارو پیدا کردیم

و هزیون گفتنش مشخص شد حالش ناجوره

من : خب دیگه بریم

الیا: ولی اسبا چی ؟ 

من : اونجا اسب های بیشتری هست با کلی شکلات

الیا: هوراااااا

الیا و رو بغل و از مهمونی زدم بیرون سوار ماشین شدم و موندم که کجا برم خونه ی خودم یا خونه ی آلیا ؟ فردا صبح که بیدار بشه چیز زیادی یادش نیست پس اگه تو خونه ی خودش باشه بهتره

به سمت خونه الیا راه افتادم و وقتی رسیدم کلید خونه رو از کیف آلیا بیرون آوردم تا در خونه رو باز کنم

الیا رو روی کولم انداختم و بردم داخل خونه

الیا: من خوابم میاد

الیا رو روی تخت گذاشتم و در خونه رو بستم خونه

خیلی زود خوابش برده گونه اش رو بوسیدم

و خواستم از خونه برم بیرون اما راستش جون رانندگی نداشتم روی کاناپه دراز کشیدم و بلافاصله خوابم برد

 

فردا صبح 

با صدای الیا از خواب بیدار شدم

من : سلام بله چی شده

الیا: من چرا اینجام و تو اینجا چیکار می‌کنی ؟ 

من : ما دیشب رفتیم پارتی و تو زیادی مست بودی پس اوردمت خونه و خودم روی کاناپه خوابم برد الآنم می‌خوام برم

الیا: نه صبر کن الان ساعت چنده

من : ۱۲ 

الیا: ای وایی دانشگاه خیلی دیر شده بدو باید بریم

داشت منو به سمت در میکشوند که گفتم: امروز دانشگاه تعطیله به دلیل ترکیدن لوله

الیا: کی لوله رو ترکونده بگو بریم ازش تشکر کنیم

تونستم جلوی خندم رو بگیرم و شروع کردم به قهقهه زدن

الیا: بیا صبحانه بخوریم

من : نه من باید برم

الیا: نه تو باید بمونی

من : باید برم

دستم رو کشید سمت آشپزخونه

الیا: وقتی میگم میمونی یعنی میمونی

بعد چند دقیقه.... 

الیا: بفرمایید صبحانه

من : ممنون

شروع کردم به خوردن بعد خوردنش دیگه باید میرفتم  

من: خب دیگه باید برم

الیا: از صدتا فحش هم بدتره این حرفت

حداقل یه بغل بده 

الیا رو بغل و یهو یاد حرف دیروز مادرم و گفتم شاید بمونم بهتر باشه

الیا: اخیش حداقل یه بار به حرف من گوش داد یا میمونی ؟ 

من : میمونم ولی سرکار رو باید

قیافه الیا مثل بچه ها خوشحال بود

الیا: هوراااا پس بیا فیلم ببینیم

من: باشه حتما

یه بسته پف فیل از یخچال بیرون اورد تلویزیون رو روشن کرد و نشست رو مبل

الیا: بیا دیگه چرا منو نگاه می‌کنی

نشستم کنار الیا و شروع کردیم به فیلم دیدن..

کراکتر: ۷۶۱۳ 

خب اینم از این پارت لایک و کامنت یادتون نره یا یه روز دیگه و یه پارت دیگه عالی بمانید ❤️😘