رمان(عشق یا رفاقت؟🔗
P:7
سلام کیوتی من اومدم 🥳 خوش آمدم😂
واست تون یه پارت دیگع آوردم امیدوارم بخونید و لذت ببرید ❤️ مهم تر از همه حمایت کنید💋🍇
ادامه💜
هوبی : بیچاره منم دلم براش سوخت امروز آخه اصلا بهش خوش نگذشت و فقط گریه کرد😢
کوکی : هی یه فکری دارم اون قرار نیست خیلی کره بمونه و امروز هم اصلا بهش خوش نگذشت نظرتون چیه یه بار دیگع باهاش قرار بزاریم؟
یونگی : چی آلان دختره پرو میشه چرا همه عاشق قرار گذاشتن با این دختر هستن ول کنید بابا فردا اجرا داریم .
جیمین : هی تو یونگی دلت از سنگه چطوری دلت واسه اش نمی سوزه اون دختر بی پناه بخاطر دیدن تو کل عمرش زجر کشیده
تهیونگ : من که با کوکی موافقم اما ایندفعه قرار نمی زاریم ! بلکه اون رو میبریم بیرون و اون رو با کره آشنا میکنیم .
جین : آره بهونه ی خوبیه !
نامجون : بهونه ؟
جین : آره اینجوری دختره پرو نمیشه 😅
یونگی : هی آلان به من متلک گفتی؟
کوکی : 😂 بچه ها بس کنید خب بیایید چند روز دیگع بهش بگیم آخه فردا اجرا داریم و باید تمرین کنیم .
تهیونگ : آره فردا اجرا هست و هیچی تمرین نداشتیم 🫥
جیمین : با بچه ها به استودیو رفتیم و تمرین کردیم تا واسه اجرا آماده بشیم ❤️
فردا :
تهیونگ : نیم ساعت دیگع اجرا بود و ما نشسته بودیم .
جین : خب ایندفعه دیگع نباید گند بزنیم البته اگع تهیونگ بزاره😅
تهیونگ : ای بابا فکر کنم تا آخر عمر میخواهید سر این قضیه متلک بپرونید 😐
نامجون : اومدم جواب تهیونگ رو بدم که صدایی از بیرون آمد .
کوکی : هی بچه ها صدای چیه؟
هوبی : صدای یه زنه که داره جیغ میزنه !
یونگی : هی بلند شید . شاید به کمک نیاز داشته باشه .
تهیونگ : از اتاق اومدیم بیرون دعوا از بین تماشاچی ها بود .
جیمین : هی اون مرد 👨 ه داره یه زن رو کتک میزنه !!
تهیونگ : چی ؟
میخواستم برم دختره رو بیارم اینجا یه ماموران امنیتی وارد شدن و جدا شون کردن .
یونگی : هی دختر بیچاره صورت اش خونی شده 🩸🩹
کوکی : هی بیاید بریم ببینیم سر اون دختر چی اومده .
تهیونگ : دیوانه شدی آلان اگه بین اون همه تماشاچی بریم که پاره امون میکنن😐
کوکی : آره راست میگی .
هی تو (به یک مامور امنیتی اشاره کرد)
بیا اینجا .
مامور امنیتی: بله ؟
کوکی : اون دختر رو سریع بیار اینجا .
مامور امنیتی: چشم.
.......یک دقیقه بعد.........
تهیونگ : هی دختره رو داره میاره !
کوکی : صبر کنید ببینم این .... این که هانا هست !😱
تهیونگ : هی .. آره اون هانا هست .
جین : قبل از اینکه هانا وارد اتاق بشه همه به سمت او رفتیم نمی دونم چرا ولی منم همراه بقیه رفتم و دروغ نگم خیلی نگران اش بودم.
تهیونگ : هی هانا ... تو اینجا چک... ول ش کن چی شده . چرا آخه . ببینم تو خوبی؟
هانا : آره من خوبم خیلی اتفاقی واسم نیوفتاد 🩸😥
جیمین : ولی صورتت خونی. هست🩹
بیا اینجا ... بیا صورتت رو بشور ....❤️
هانا : وارد دستشویی شدم و صورت ام رو شستم . تیکه ای از لب ام پاره شده بود از بینی ام خون می آمد و چشمم بنفش شده بود و شکمم خیلی درد میکرد اون با مشت های قوی اش محکم زد توی دلم . 😔😢😰
دردی که داشتم رو سعی کردم از پسرا پنهان کنم .
کوکی : هانا از دستشویی آمد بیرون : وای چشم اون آسیب دیده . شدید .
هانا : خوبم جدی میگم : یه هو دلم درد شدیدی گرفتم و افتادم زمین نفهمیدم چی شد . ولی چشم هایم سیاهی رفت .
تهیونگ : هانااااااااااا هی اون حال اش خوب نیست . باید بره بیمارستان
کوکی : چرا من و نگاه میکنید زود باشید پزشک ها رو خبر کنید .
یونگی : من میرم . با اینکه از اون دختر خوشم نمی آمد ولی ... یه چیزی ته دلم بود که باعث میشد خیلی نگران او باشم و بدو بدو به دنبال پزشک ها برم 🏃
هی دکتر ... دکتر ... زود بیا یکی حالش بد شده .
تهیونگ : هی اگع اتفاقی براش بیوفته من خودم رو نمی بخشم اون وسط اجرای ما آسیب دید .
کوکی : پزشک بالای سر هانا اومد .
دکتر : ضربه ای به شکم اش خورده که باعث شده معده اش آسیب ببیند سریع اون رو به بیمارستان باید برد وگرنه ممکنه بمیره .
تهیونگ : هی ... بمیره ؟ هانا رو بغل کردم و به بیرون دویدم .
کوکی : تهیونگ کجا داری میری ؟
تهیونگ : من خودم هانا رو به بیمارستان میبرم .
کوکی : منم میام .
پشت فرمون نشستم و تهیونگ عقب .
با سرعت زیادی راه افتادم و به سمت بیمارستان رفتم .
تهیونگ: یکم تند تر برو لطفا اون نمی تونه نفس بکشه !
کوکی الان دیگع میرسیم !
یونگی : در کنسرت .
وای الان باید بریم به صحنه و اجرا کنیم اما بدون تهیونگ و کوکی چطوری !
جیمین : باید کنسرت را لغو کنیم این تنها راه هست .
1 ساعت بعد :
تهیونگ : هانا روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود . منم کنارش نشسته بودم . خیلی عجیبه ولی ... فکر کنم ... یعنی مطمئنم که به هانا علاقه دارم .. من هانا رو دوست دارم ❤️
کوکی : سرم درد میکرد و بیرون بیمارستان بودم آخه چرا همچین حسی دارم چرا ؟ این همه دختر چرا اون .
من که یه بار بیشتر اون رو ندیدم .
چرا باید عاشق هانا باشم ؟
من چرا هانا رو دوست دارم ؟❤️
❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️❗️
خب بچه ها تموم شد 😥
ببخشید دیروز پارت ندادم آخه امتحان داشتم نتونستم❤️
امیدوارم راضی باشی و لطفا لایک کن و حمایت کن💚
و نظرت رو تو کامنت ها بگو💜
شرط : 7 لایک و 2 کامنت
ممنونم فعلا کیوتم 🩹❤️