خواهران و برادران فصل جدید پارت اول+ طنز
هلو
اومدم اسپویلر فصل چهار خواهران و برادران یا همون کاردشلریم رو بزارم
اگه توی قسمت های ۲۸۸ (نمدونم کدوم قسمت) دیده باشین عمر و سراپ باهم دوست میشن.
و یاسمین از دوستی این دوتا رازی نیست .چون توی این قسمت یاسمین به دروک نامه میفرسته که من دوست دارم و هروقت میبینمت یه قلب توی دفتر خاطراتم اضافه میکنمو ...
دروک این رو به آسیه نشون میده و آسیه هم میره پیش کل کلاس و تعریف میکنه ، و اما ... یاسمین کم نمیاره و میگه این نامه رو واسه تولگا فرستاده ، تولگا هم میدونسته که یاسمین دروک رو دوست داره اگه قسمت (یادم رفتت) رو یادتون باشه تولگا و الیف باهم حرف میزنن که یاسمین بلند به سراپ میگه (نمیگم بسوزینن😂)
و همونجا تولگا و الیف میفهمن . و حالا میریم خیلی جلو تر .... وقتی که تولگا با یاسمین دوست شده و سوزان و احمد میخوان با هم ازدواج کنن . توی اون قسمت شبال به عاکف زنگ میزنه و میگه یه کلاه بردار بفرست . عاکف هم از خدا بی خبر میفرسته ، شبال به اون مرده که کلاه برداره میگه که ماشین (ون)احمد و سوزان رو ترمزش رو از کار بنداره این کلاه برداره هم میره و ترمزش رو از جا میکنه عاکف بعد نیم ساعت متوجه قضیه میشه و با نباهت دوتایی با سرعت میرن تا به ماشین برسن ، چون پسر خودشون هم دروک تو اون ماشینه
عاکف به احمد کلی چراغ میده آخر احمد متوجه میشه که ترمز خراب شده و ماشینو میکشه این ور که میره توی دره
و بعدش احمد میمیره و سر میراس دوباره عمر و سراپ باهم دعوا میکنن . حدود یه هفته بعد از این داستان عمر درحال درس خوندن با سوسن بوده که سراپ میگه (نمیگم جای حساسه میفهمین) همون موقع عمر به سوسن شک میکنه و عصبی میشه و سراپ رو داخل انبار میکشونه و میگه : بگو سوسن چه ربطی به تصادف داداشم داره ؟ سراپ : چرا از دوست دخترت نمیپرسی ؟
عمر : سوسن زود بگو تصادف داداشم چه ربطی دارههه
سوسن :با گریه م..م.... ملیسا 😭 اون کادیر رو زده ... اما با ماشین من 😭😭 عمر : چی گفتی ؟🤯 چرا بهم زود تر نگفتی سوسن ؟ (عصبی به حد اینکه به مرگ خودش رازیه ) سوسن : ترسیدم 😔 ترسیدم که یه وقت دوستیمون بهم بخوره 😭 عمر : الان خوب شد ؟ الان عالی هستیم ؟ سراپ : حیحی به جون هم بیوفتین من میرم سوسن : ع...مر
عمر : دست به من نزن سوسننن برو بیرون بروووو نبینمت
و همینجوری ادامه میده
وقتی سوسن با گریه میره بیرون سراپ میاد و در دستشویی رو قفل میکنه ... (حال ندارم بگم بعدش نجاتش میدن) عمر میره و به عاکف همه چیو میگه عاکف : پسرم گلم ملیسا مریضه درک کن عمر : درک نمیکنمم درک نمیکنممم میرمو همچیو به پلیس میگم
آسیه : عمر جواب نمیده
دروک : چرا ؟
آسیه : نمیدونم عه جواب داد
الو عمر
عمر :آسیهههه ، کادیر رو ملیسا کشته
آسیه : چ...چ...چی ؟ چی داره میگی عمر
عمر : ملیسا با کادیر تصادف کرده
آسیه : (با بغض) بعدا بهت زنگ میزنم خدافظ
دروک : چی شده ؟ ؟ چرا بغض کردی ؟
آسیه : کادیر رو ملیسا کشته
دروک : یعنی چی ؟ ملیسا ؟ نه نه نه امکان نداره
و دروک سوار ماشین شد و زنگ زد به عاکف و گفت بابا چرا چرا نگفتی ملیسا کادیر رو زیر گرفته ؟عاکف: پسرم گفتم ناراحت میشی ، دروک :الان چی شد ؟ الان به خوبی و خوشی تموم شد ؟ خشششششششششششششششششش
عاکف : چی بود ؟ پسرم پسرم جواب بده چی شد ؟
بیبو بیبو
عاکف : صدای آمبولانس از گوشیت میاد . چی نکنه اینی که من میگم باشه ، نباهت پاشو بریم بدو
دروک تصادف کرده بود .
+پسر من چطوره ؟
_ اسمش ؟
+ دروک آتاکول
_ ....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دو پارته پارت بعد ۳۰ کامنت
یه دونه طنز هم آوردم
معلما میگن هرکی درس بخونه دکتر میشه
یکی نیست بکه چرا خودت نشدی ؟