old love پارت 30

𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 𝓐𝓶𝓪𝔂𝓪 · 1402/08/27 13:26 · خواندن 2 دقیقه

P30

( هنوزم فلش بکه) 

 

 

Adrien : 

پسرای مدرسه هر روز مرینت رو دعوت می کنن جایی و مرینت درخواست بعضی هاشونو قبول کرده 

 

تازه دارم میفهمم وقتی که دبیرستان تموم شه من دیگه مرینت رو نمی بینم 

باید خوشحال باشم؟ من که می خواستم از شرش خلاص شم حتی نمی دونم مرینت کجا زندگی کنه

 

/ 6 ماه بعد /

Adrien : 

با رفتن مرینت زندگیم نابود شد اون مال من بود خودم باعث شدم که از دستش بدم حالم بده

 

نمی تونم مرینت رو کنار پسرای دیگه ببینم هر روز یک ورق از دفترچه خاطراتشو می خونم با خوندش بیشتر دلم براش تنگ میشه دلم برای بغلش بوی موهاش بوسه هاش 

 

دلم برای همشون تنگ شده می خوامش ولی دیگه ندارمش برای داشتنش تلاش کردم 

 

ولی الان دیگه مال من نیست همشم تقصیر خودمه، چندبار رفتم پیشش که برش گردونم 

 

ولی بهم گوش نمیده حتی جوابمو نمیده چندبار گیرش انداختم 

ولی فایده ای نداشت یبار تو دستشویی دخترونه گیرش انداختم و ناموفق بوسیدمش نمی تونم بگم بوسه بود 

 

می تونم بگم لبامو گذاشتم رو لباش و بجای اینکه ببوسمش با لباش بازی کردم سعی می کرد خودشو ازم جدا کنه ولی نمی تونست 

 

نمی دونم چرا بجای بوسیدنش لبامو روی لباش حرکت 

 

می دادم همین که می خواستم شروع به بوسیدنش کنم اون پسره ویکتور اومد و مرینت رو ازم جدا کرد

 

 دیگه وقتش بود برگردم خونه وقتی رفتم خونه رفتم توی اتاق مرینت 

روی تختش دراز کشیدم بالشتش رو بو کردم بوی موهای مرینت رو می داد 

یعنی الان داره چیکار می کنه؟ 

بهم فکر می کنه؟ خوشحاله یا ناراحته؟ میخنده یا گریه میکنه؟ حالش خوبه؟ کجا زندگی می کنه؟ ازم متنفره؟

یک عالمه سوال داشتم که هیچ کدوم جواب نداشت 

ایده هام داره ته می کشه برا همین فلش بک تا چند پارت دیگه تموم میشه و میره زمان حال 

نیازمند 9800 سکه برا گفتمان نامحدود 

واسه گفتمان نویسنده ها می خوام 200 تاشو دارم 🗿💔

110 کامنت و 57 لایک