Love Or entertainment? P8

بی نام... بی نام... بی نام... · 1402/08/24 18:21 · خواندن 6 دقیقه

من که هرچی جیغ بزنم جن بیارم شما لایک کامنت نمیدی دیگه بریدم برما ادامه مطلب کیک و چایی میدن 

 

از زبان الیا

صبح بیدار شدم صبحانه خوردم وی رو بیدار کردم و به سمت دانشگاه راه افتادیم خدا خدا میکردم که مارشال با قطار اما و اگرش دیوانم نکنه دیدم نینو داره از پشت سر به سمت مون میاد

 

من: نینو ویویان ، .ویویان نینو

نینو : یعنی من مردم با این معرفیت ( با خنده ) 

وی : سلام اسم من ویویان اگه دوست منو اذیت کنی خودم کاری میکنم از ابی به قهوه ای تغییر رنگ بدی

نینو : مگه من افتاب پرستم

وی : خودم تبدلیت کنم

نینو : باشه بابا حالا من که چیزی نگفتم انقدر یقه مارو گرفتی

من : اههه بدون من خوب خوش میگذره میخوایین من کلا برم شما دوتا رفیق بشید

وی : نخیر من با این دسته طی ابی دوست نیستم فقط خودت

نینو : اقاااااااا میخوای ناز اینو بکشی چرا منو فحش میدی

سه تایی زدیم زیر خنده و رفتیم داخل کلاس

 

بعد دانشگاه....... 

نینو : میری بیرون یا میای خونه ی من ؟ 

من : میرم بیرون دسته طی

نینو : ای بابا اینم یادگرفته هی میگه

دیدم وی داره از اونطرف میاد سمتم

وی : خب اول کجا بریم ؟ 

من : بریم بستنی فروشی

راه افتادیم به سمت بستنی فروشی

مرد: چی میل دارید ؟ 

من: یه بستنی شکلاتی با ترافل 

وی : شیر توت فرنگی و کاپ کیک

مرد: الان میارم

سفارشمون رو اوردن و شروع کردیم به خوردن

وی : پسر خوبیه رل خوبی هم میشه

من : وی خفه شو وگرنه همین قاشق رو میکنم تو چشمت 

وی : باشه بابا من که نمیخوام ازت بگیرم

من : میگم فقط دوسته نکنه کتک میخوای

دوتایی زدیم زیر خنده.... 

وی : ایی خدا خیر‌ مگان رو بده خیلی نیاز به استراحت داشتیم 

من : اره واقعا بیا بریم شهربازی 

یه تاکسی گرفتیم و راه افتادیم سمت شهربازی

بلیت گرفتیم و سوار چرخ فلک شدیم

لبخند بزرگی روی لب وی بود راستش خیلی دلم برای

دونفره وقت گذروندمون تنگ شده بود

وقتی از چرخ فلک پیاده شدیم سوار تاب هوایی شدیم انقدر جیغ زدیم که گلومون پاره شد ولی خیلی کیف داد

وقتی رفتیم سوار ترن هوایی نزدیک بود بالا بیارم

وی : اییی چقدر حال داد ولی الان که بالا بیارم

من : واقعا کیف داد بیا پشمک بخوریم 

وی : نکنه میخوای بالا بیارم ؟ 

من : نه الان خوب میشی

رفتم پشمک گرفتم و شروع کردیم به خوردن 

دیدم وی شروع کرد به تته پته 

دیدم همون پسره مکس داره باهاش حرف میزنه

به نظر ادم خوب و شوخی میومد

رفتم و از پشت بوته ها نگاهشون میکردم

وی : سسلام حالت چطوره ؟ 

مکس : سلام ویویان تعجب کردم اینجا دیدمت

تنها اومدی؟ 

وی : اره ولی الان نمیدونم کجاست

مکس: تا وقتی منتظر دوستت هستی میای یه قدمی بزنیم 

زیر لب گفتم « ایول » 

کم کم یخ وی داشت باز میشد شروع کردن باهم قدم زدن گفتم شاید بهتر باشه برگردم خونه

گوشی رو برداشتم پیامک نینو اومد رو صفحه

نینو : سلام اگه خوش گذرونیت تموم شد میتونی بیای خونه ی من ؟ 

من : اره میام ممنون از دعوت نه چندان مهربانانه 

نینو : خواهش میکنم

یه تاکسی. گرفتم و سمت خونه نینو راه افتادم

زنگ خونه رو زدم در رو باز کرد و رفتم داخل

نینو : چی شد انقدر زود برگشتی فکر کردم میخوای تا ۱۱ یا ۱۲ بیرون باشی

من : هیچی یه خروس بی محل اومد منم اومدم اینجا

نینو: اها خوراکی می‌خوری ؟ 

من : یه ابمیوه فقط

نینو : باشه

نینو رفت سمت آشپزخونه و با دوتا آبمیوه برگشت

راستش پسر خیلی مهربونی بود واقعا الان به حرف وی رسیدم

نینو : چرا قرمز شدی ؟ 

به خودم اومدم دیدم لپ هام گل انداخته 

من : هیچی خب از کجا شروع کنیم ؟ 

نینو: چطوره از طراحی پایه شروع کنیم یکی دوتا کتاب درباره اش دارم

من : اوکی پس برو کتاب هارو بیار

نینو کتاب هارو اورد و شروع کردیم به خوندن

نینو : به خدا اگه دوباره بخوابی میرم خودمو به عنوان قرص خواب معرفی میکنم

من : نه نترس نمیخوابم

یه پیام برام اومد 

وی : هی دختر تو کجا رفتی ؟ 

من : گفتم شما رو یکم با عشقت تنها بزارم

وی : هر هر خندیدم حالا بگو کجا رفتی ؟ 

من : رفتم خونه ی نینو داریم باهم درس می‌خونیم

وی : اها که داری درس میخونی تو گفتی و منم باور کردم

من : خداااااااااااااا من از دست این چیکار کنم خودت چیکار می‌کنی ؟ 

وی : هیچی با مکس داریم تو پارک قدم میزنیم

نینو: بیا دیگه گوشی درس یادت میده یا من

من : الان میام 

من : فعلا خداحافظ وی

وی : خداحافظ

درباره رفتم سمت کتاب ها و شروع کردم به خوندن

ساعت ۷:۳۰ شده بود نینو نیم ساعتی میشد رفته داخل آشپزخونه نکنه داره غذا درست می‌کنه

نه بابا اخه چرا باید همچنین کاری بکنه

نینو : شام میخوری آلیا ؟ 

من : نه نمی‌خورم میرم خونه با وی می‌خورم

نینو : با وی میخوریم با وی میرم وی وی وی مگه نامزدته همیشه پیشش هستی بزار با همون خروس خوش باشه

من : هوییییی حرف دهنتو بفه........ 

میخواستم حرفم رو کامل کنم که پیام وی اومد رو گوشیم که گفته بود با مکس رفته بیرون و اونجا شام میخوره

نینو از آشپزخونه اومد بیرون 

نینو : چی شده ؟

از حرف وی ناراحت شدم امروز قرار بود فقط برای ما باشه نه هیچکس دیگه آخه چرا اینجوری شد

نینو: الیا حالت خوبه ؟ بابت حرفم متاسفم نمیدونستم انقدر ناراحت شدی

من : خوبم نه نیازی به عذرخواهی نیست به خاطر حرف تو نیست فقط چون قرارم با وی بهم خورده ناراحتم

نینو اومد سمتم و دستش رو گذاشت رو شونم

نینو : هی ناراحت نباش این چیزا پیش میاد توهم به جای غمباد گرفتن بیا یکم خوش باش 

لبخندی زدم و با نینو به سمت آشپزخونه رفتم

نینو : بفرمایید اسپاگتی 

من : ممنون

نشستم سر میز و شروع کردم به خوردن اسپاگتی غذای مورد علاقم بود و همیشه خوشحالم میکرد

کم کم حالم داشت بهتر میشد و قضیه امروز رو فراموش میکردم 

کاراکتر: ۶۲۱۱ 

خب ۶۰۰۰ کراکتر نوشتم لایک کن دیگه خسیس

کامنت هم بزار بهم انرژی بده ❤️

بعد غذا نینو ظرف هارو شست 

من : فکر کنم امروز خیلی زحمت دادم بهتره دیگه برم

داشتم سمت در میرفتم که نینو جلوم سبز شد

نینو: نخیر من نمیذارم کسی با قیافه عبوس بیرون بره

من : حالا من میشم یه نفر

نینو : نوچ حالا بیا یه فیلم ببینم بعد برو

من : اخه... 

نینو : آخه ماخه نداریم

گفتم شاید واقعا حالم بهتر بشه حرف نینو رو قبول کردم و نشستم رو مبل 

یه فیلم گذاشت یکم پف فیل آورد و شروع کردیم به خوردن حالم خیلی بهتر شد وقتی فیلم تموم شد دوباره لبخند روی لبم اومد 

نینو : حالا شد الان میتونی بری من کارمو درست و کامل انجام دادم 

خنده ای کردم کیفم رو برداشتم از نینو خداحافظی کردم و به سمت خونه راه افتادم ساعت ۹:۵۰ بود

تقریبا ۱۰ شده بود کلید انداختم و رفتم داخل

که دیدم..............