p7 ؟Love or entertainment

بی نام... · 01:10 1402/08/23

لایک جهت ابراز وجود و کامنت جهت روحیه دهی گذاشته شود عاشقتونم 

 

 

هوی عین سنگ بدون لایک و کامنت نداری بری 😂

 

 

سلام بپر ادامه مطلب 

 

 

 

 

از زبان الیا

 داشتیم با نینو در می خوندیم خیلی خوابم گرفته بود اما هنوز باید بازم میخوندم هی خمیازه می‌کشیدم و چشمم خواب میرفت

نینو: من برم از آشپزخونه یه چیزی بیارم بخوریم

من: باشه ممنون 

نینو رفت سمت اشپرخونه منم سرم رو روی کتاب دراز کردم و چشم هامو بستم تا کمی استراحت کنم

 

از زبان نینو

چند تا خوراکی از یخچال برداشتم و از آشپزخونه رفتم بیرون که دیدم الیا خوابش برده معلوم بود اصلا خوب نخوابیده یکی از کتاب های کنار دستم رو برداشتم و شروع کردم به خوندن و همزمان خوراکی هم میخوردم راستش الیا و وقتی می‌خوابید خیلی ناز می‌شد

یه مداد دستم گرفتم تا نکات مهم کتاب رو جای دیگه یادداشت کنم 

دو ساعت بعد....... 

ساعت تقریبا چهار بود تصمیم گرفتم الیا رو بیدار کنم

دستم و رو روی شونش گذاشتم و کمی تکونش دادم تا بیدار بشه 

 

از زبان الیا

با تکون های نینو از خواب بیدار شدم کمی موهام رو مرتب کردم و لباسم رو درست کردم

من : من چقدر خوابیدم ؟ 

نینو : یه دو ساعتی میشه یه سوال

من : بله ؟ 

نینو : قیافه من شبیه قرص خوابه چرا هروقت پیش من میای خوابت می‌بره

من : من چمی دونم آخه همه که مثل شما جغد نیستن همیشه بیدار

نینو : باش فردا هم اگه خواستی بعد دانشگاه بیا اینجا

کیفم رو برداشتم و‌ از نینو خداحافظی کردم و به سمت خونه راه افتادم گوشیم رو برداشتم

و دیدم ویویان هنوز پیامی نداده احتمالا بعد دانشگاه جایی رفته سر راه کمی مواد غذایی خریدم

وقتی رسیدم خونه چندتا چراغ روشن کردم دست هام رو شستم و مواد غذایی رو گذاشتم روی اوپن

میخواستم برای شام پیتزا درست کنم 

 راستش از وقتی دانشگاه ها شروع شده بود خیلی با وی وقت نگذرونده بودم فردا به خاطر یه کلاب شبانه 

کافه VIP رزرو بود و مگان گفت نیازی به حضور کارآموز ها نیست با خودم گفتم شاید فردا بشه با وی بریم شهره بازی یا گردش 

شروع کردم به آماده کردن خمیر رو سس زدم پنیر قارچ ژامبون ذرت آویشن و ادویه پیتزا اضافه کردم دوباره پنیر ریختم و گذاشتم داخل فر

زنگ خونه به صدا در اومد در رو باز کردم

وی : سلام چطوری ؟ 

من : سلام خوبم راستش.... 

وسط حرفم پرید و گفت: میشه زودتر بریم سرکار

لبخندم کمی و محو شد و به آرومی گفتم: حتما

الان حاضر میشم برای شام پیتزا درست کردم

معمولا همیشه پیتزا وی رو خوشحال میکرد اما

این دفعه خیلی بی تفاوت بود راستش از رفتارش تعجب کردم لباس های دیروزم رو پوشیدم و کیفم رو برداشتم

و رفتیم به سمت کافه

مگان: خوش اومدین

من : ممنون

وی :....... 

مگان : وی چرا ساکتی حالت خوبه ؟ 

وی : اره خوبم میشه به کارمون برسیم ( با داد ) 

من و مگان و رفتار وی متعجب شدیم به سمت رختکن ها رفتیم لباس هامون رو عوض کردیم و رفتیم داخل سالن

مگان : الیا تو گارسون باش وی تو با من بیا تو آشپزخونه

سینی و دفتر سفارشات رو برداشتم و به سمت میز ها رفتم  

آقای میشل: گارسون

به سمت صدا رفتم اون اقای میشل بود عجیب که اینجا اومده

من : سفارشتون چیه اقا ؟ 

آقای میشل: من یه نسکافه و کیک گیلاس میخوام

من : حتما به زودی اماده میشه

برگه سفارش رو کندم و رو میز باریستا گذاشتم

تک تک سفارش هارو گرفتم و تحویل دادم

باریستا : سفارش میز  ۷ ۹ و ۱۱ آماده است

رفتم سینی هارو برداشتم و سر میز ها گذاشتم کمی انعام گرفتم رفتم تا به مگان و وی سر بزنم 

مگان: من شما دوتا رو تنها میزارم 

من: وی چیزی شده ؟

وی: نه چطور ؟ 

من : دروغ گو تو هیچوقت آنقدر کم حرف و عبوس نیستی مگه اینکه چیزی شده باشه

وی : نخیرم هیچی نشده

روش رو ازم برگردوند و شروع کرد به ظرف شستن

 

همزمان: راستش.... 

وی: اول تو بگو

من: راستش فردا تعطیل هستیم میخواستم بگم چطوره بریم شهره بازی یا گردش آخه خیلی وقته باهم وقت نگذروندیم 

وی : راستش من میخواستم بگم بگم که من از یه پسری خوشم میاد ولی روم نمیشه بهش بگم

قیافم مثل غنچه باز شد لبخندی بزرگی زدم 

من : خب اونی که دل پرتغال مارو برده کیه ؟ 

وی : اسمش مکس کانته هست یه پسره تو کلاسمون خیلی آدم مهربونی هست

لپ های وی گل انداخته بود

که ناگهان وی گفت: دوستش داری ؟ 

من : کیو ؟ 

وی : همون پسره رو که زنگ های استراحت کنارش میشنی شما دوتا رو تو حیاط کنار هم دیده بودم

من : وی این چه حرفیه اخه اون فقط دوستمه اسمش نینو هست نظرت چیه فردا به هم معرفی تون کنم ؟ 

وی : حتما خوشحال میشم ببینم کسی که در موج موجی ی مارو برده کیه

یکی زدم تو سر وی و گفتم: میگم دوستش ندارم ظرفتو بشوری حرف اضافه نزن

وی خنده ای کرد و زیر لب چیزی زمزمه کرد 

مگان: دخترا بیاین کافه رو تمیز کنیم

من طی رو برداشتم و زمین رو طی کشیدم

وی میز هارو دستمال کشید و مگان کمی از میوه ها که بار جدید بود رو برای اسموتی و پای شست 

مگان: بسیار خب کارتون عالی بود بیاین یکم استراحت کنیم

رفتیم داخل رخکتن گوشیم رو برداشتم و رفتم یه گوشه

نینو: سلام

من : سلام یه خبر برات دارم ؟.

نینو: چیه منو به عنوان نوع جدیدی از قرص خواب به دانشمندا معرفی کردی ؟ 

من : نخیر میخوام با دوست صمیمیم اشنات کنم

نینو: آیی که خدایا شکرت من از لیست ناشناخته ها در اومدم 

خنده ای کردم و نگاهم به رو بالا دادم همه سرشون تو گوشی بود

من : سرکاری ؟ 

نینو: اره تا ۱ هستم

من : چییییییییییییییییییییییی پس کی شام میخوری کی میخوابی این اصلا ممکن نیست چطور خوابت نمیگیره من ساعت ۱۱ میخوابم خوابم میگیره بعد تو ۱ میخوابی عادی هستی وایسا از چند تا ۱۱ 

نینو: از ۴ نیم تا ۱۱ ولی حقوق خوبی داره من دیگه باید برم

من : خداحافظ

گوشی رو خاموش کردم لباس عوض کردم و با وی به سمت خونه راه افتادیم وقتی رسیدیم کیف هارو در آوردیم و میخواستیم شام بخوریم

پیتزا رو گذاشتم وسط و دوتایی با سس و دست به جونش افتادیم و حتی به یک تیکه اش هم رحم نکردیم

وی : ای که چقدر چسبید بهتره دیگه بریم بخوابیم

من : باشه

رفتیم بالا مسواک زدیم لباس خواب پوشیدیم و رفتیم به تخت هامون

من قبل خواب کمی تو اینستا و تلگرام چرخیدم و بعد به خوابی عمیق فرو رفتم...... 

کاراکتر: ۵۷۴۱ 

خب دیگه نزدیک ۶۰۰۰ کراکتر نوشتم لایک چ کامنت فراموش نشه ❤️ 

تا پارتی دیگر بدرود