Endless love p3
سلام دوستان
انتظار این حمایت کم رو نداشتم
آدرین چشمکی زد و هر حرکت آدرین باعث افزایش تنفر مرینت به آدرین میشه و هردو نفس عمیقی کشیدند و به سمت پارکینگ رفتند
(:3 سال بعدش:)
مرینت با داد: «اصلاااا نظر تو برام مهم نیست هرچی میخوای بگو و واقعا نمیدونم چرا دخالت میکنی »
آدرین چیزی نمیگفت چون حرف مرینت درست بود و بهش مربوط نبود آدرین جا خورده بود ولی تسلیم نمیشد و یک قدم به مرینت نزدیک شد و مرینت تپش قلبش بیشتر شد.
و مرینت یک قدم رفت عقب و آدرین مجدد یک قدم آمد جلو و مرینت باز هم یک قدم به عقب برداشت و ادرین تا خواست......
زمان حال:))))
به سمت پارکینگ رفتند و مرینت از کار ادرین دل خور بود چیزی نمیتونست به سادگی از دل مرینت دربیارود.
مرینت رفت عقل نشست و ادرین هم از این کار مرینت جا خورد ولی به هر حال آنها حرکت کردند و بعد یک ربع دیگه رسیدند و از ماشین پایین اومدند ولی چون مرینت یکم عصبی بود تند تر حرکت میکرد و پایش رو به زمین محکم میکوبید
و به سمت کلاس رفتند و آدرین متوجه دل خوری مرینت شد ولی ادرین پشیمون نشده است. چون هدف اصلی اش همین بود ادرین با اینکه مغرور بود و مهربون زیادی حرف های دیگران برایش مهم نیست و اون کاری که خودش میخواهد رو میکند و همیشه حرف فقط حرف خودش است و میشه گفت لجباز است.
کلاس را به سختی به پایان رساندند و آدرین کنار ماشین منتظر مرینت بود و مرینت اومد سمت ماشین و به ادرین گفت: «یک کاری دارم میخوام برم یک جا دیگه بای »
آدرین گفت: «خب من میرسونمت. »
مرینت داد زد: «میخوام تنهایی برم. »
با داد مرینت، آدرین پرید هوا و بعضی از دانش اموزان نگاه مرینت کردند ولی مرینت توجهی نکرد و راهش را کج کرد و از آنجا دور شد.
لطفا این پارت رو حمایت کنید خواهشا
55 کامنت و 16 لایک
و اینکه لطفا پارت قبلی هم لایک کنید