Endless love p3

𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 𝙈𝙚𝙝𝙧𝙨𝙖 · 1402/08/21 17:42 · خواندن 2 دقیقه

سلام دوستان

انتظار این حمایت کم رو نداشتم

 

آدرین چشمکی زد و هر حرکت آدرین باعث افزایش تنفر مرینت به آدرین میشه و هردو نفس عمیقی کشیدند و به سمت پارکینگ رفتند 

 

(:3 سال بعدش:) 

 

مرینت با داد: «اصلاااا نظر تو برام مهم نیست هرچی میخوای بگو و واقعا نمیدونم چرا دخالت میکنی  »

 

آدرین چیزی نمیگفت چون حرف مرینت درست بود و بهش مربوط نبود آدرین جا خورده بود ولی تسلیم نمیشد و یک قدم به مرینت نزدیک شد و مرینت تپش قلبش بیشتر شد.

 

   و مرینت یک قدم رفت عقب و آدرین مجدد یک قدم آمد جلو و مرینت باز هم یک قدم به عقب برداشت و ادرین تا خواست...... 

 

زمان حال:)))) 

 به سمت پارکینگ رفتند و مرینت از کار ادرین دل خور بود چیزی نمیتونست به سادگی از دل مرینت دربیارود. 

 

  مرینت رفت عقل نشست و ادرین هم از این کار مرینت جا خورد ولی به هر حال آنها حرکت کردند و بعد یک ربع دیگه رسیدند و از ماشین پایین اومدند ولی چون مرینت یکم عصبی بود تند تر حرکت میکرد و پایش رو به زمین محکم میکوبید 

 

   و به سمت کلاس رفتند و آدرین متوجه دل خوری مرینت شد ولی ادرین پشیمون نشده است. چون هدف اصلی اش همین بود ادرین با اینکه مغرور بود و مهربون زیادی حرف های دیگران برایش مهم نیست و اون کاری که خودش میخواهد رو میکند و همیشه حرف فقط حرف خودش است و میشه گفت لجباز است. 

 

   کلاس را به سختی به پایان رساندند و آدرین کنار ماشین منتظر مرینت بود و مرینت اومد سمت ماشین و به ادرین گفت: «یک کاری دارم میخوام برم یک جا دیگه بای »

 

آدرین گفت: «خب من میرسونمت. »

 

مرینت داد زد: «میخوام تنهایی برم. »

 

با داد مرینت، آدرین پرید هوا و بعضی از دانش اموزان نگاه مرینت کردند ولی مرینت توجهی نکرد و راهش را کج کرد و از آنجا دور شد. 

 

لطفا این پارت رو حمایت کنید خواهشا

55 کامنت و 16 لایک

و اینکه لطفا پارت قبلی هم لایک کنید